بعد از رفتن جونگ کوک بدنش رو که از کام اون پر شده بود رو تمیز کرد و با استفاده از حوله های یک بار مصرفی که بالای قفسه شامپوها قرار داشت بدنش رو خشک کرد و از حموم بیرون اومد و مشغول پوشیدن لباس هاش شد...
با دیدن چندین تماس از طرف ته هو،جویی و تهیونگ ابروش رو بالا داد و میخواست با یکیشون تماس بگیره که شماره ته هو روی تلفنش افتاد و تماس رو وصل کرد...
جیمین: بله؟
ته هو: واو بالاخره...معلوم هست کجایی؟ یک ساعته که دنبالت میگردیم
قطعا نمیتونست به دوستش بگه که متاسفم از اینکه منتظرتون گذاشتم چون مشغول سکس با پدرت بودم
توی ذهنش دنبال جواب برای سوال پسر میگشت که با دیدن مواد غذایی که بیرون از سالن ورزشی به سمت بوفه دانشگاه میبردن فکری به سرش زد...جیمین: یه مشکلی پیش اومده
ته هو: چیشده؟
جیمین: اول این مشکل رو حل میکنم و بعد براتون تعریف میکنم
ته هو: ولی آخه..
و قبل از اینکه اجازه بده که اون پسر حرفش رو تموم کنه تلفن رو قطع کرد و از سالن خارج شد...
به طرف مردی که مواد غذایی رو به سمت بوفه میبرد رفت و یکی از اسکناس هایی که از باقی مونده پولش مونده بود رو به طرفش گرفت و با نگاه سوالی مرد رو به رو شد...
جیمین: یکی از این تخم مرغ ها رو میخوام
+اما این ها برای بوفه است
جیمین: چه فرقی میکنه؟ دانشگاه بهت پول میده و من هم دقیقا همین کار رو میکنم
کمی فکر کرد و به نظرش حرف جیمین منطقی میومد و همینطور اون پول برای یک تخم مرغ زیاد هم بود پس سرش رو به نشونه مثبت تکون داد...
+به شرط اینکه به کسی نگی
لبخند دلنشینی زد و پول رو داخل جیب مرد گذاشت و یکی از تخم مرغ ها رو برداشت...
جیمین: اگه تو نگی من چیزی نمیگم
چشمکی زد و به طرف سالن ورزشی برگشت و نگاه مرددش رو به تخم مرغ توی دستش داد...
جیمین: خوب فکر کن جیمین...زندگیت یا موهات؟! اگه این کار رو نکنم ممکنه همه بفهمن و من نمیخوام تمام چیزهایی که تا الان به سختی به دست آوردم رو از دست بدم...متاسفم موهای عزیزم اما مجبورم که این کار رو بکنم
نفس عمیقی کشید و برخلاف خواسته اش تخم مرغ رو روی موهاش شکوند و بعد از سرازیر شدن ماده داخل پوست تخم مرغ روی موهاش قیافه چندشی به خودش گرفت...
جیمین: لعنت بهت...ولی مجبور بودم
به سرعت به طرف حموم برگشت و مشغول شستن مجدد موهاش شد...

YOU ARE READING
Tell Me A Story
Fanficنام فیک: یه قصه برام بگو📖 ژانر: ددی کینک،درام،اسمات🔞 کاپل: کوکمین👨❤️💋👨یونمین،نامجین وضعیت: کامل شده نویسنده: King Ripper🍷