یونگی نفس عمیقی کشید وبا قدم های بلند به تهیونگ نزدیک شد،
- حالا که قراره اجازه بدم جونگوک برای تو کار کنه به نظرم بهتره قبلش سنگ هامون رو با هم وا بکنیم.
تهیونگ پوزخند صدا داری زد و به یونگی خیره شد،
- اجازه بدی؟ تا اونجایی که من فهمیدم اون پسر خیلی وقته که هجده رو رد کرده. در نتیجه از لحاظ قانونی هیچ نیاز...
یونگی دست هاش رو روی سینه اش گره زد و با لحن مصممی حرف تهیونگ رو قطع کرد،
- قانون اینجا هیچ نقشی نداره. جونگوک بدون اجازه من آب هم نمیخوره. من برادر بزرگترشم.
لبخند سردی به تهیونگ زد و ادامه داد،
- به عنوان هیونگش وظیفه دارم که ازش محافظت کنم، پس بذار همین الان یک چیزی رو حالیت کنم.
با قدم های بلند به تهیونگ نزدیک شد.حالا با هم سینه به سینه شده بودند.
با انگشت اشاره اش به سینه تهیونگ ضربه زد،- اگه به خاطر تو یک روزی یک قطره، حتی یک قطره اشک از چشم های برادرم بِچِکه برام مهم نیست کی هستی، میخوای معروف ترین خواننده کره یا حتی جهان باشی،
با نگاه سردی که سنگ رو آب میکرد با تهیونگ چشم تو چشم شد و شمرده شمرده ادامه داد،
- من پدرت رو در میارم، مفهومه؟
تهیونگ اما حتی یک کلمه هم از حرف های آخر یونگی رو هم نشنیده بود.
فقط یک جمله توی گوشش زنگ میزد.
"من برادر بزرگترشم. به عنوان هیونگش وظیفه دارم که ازش محافظت کنم."
چیزی که یونگی اون لحظه نمیدونست این بود که تهیونگ سال ها بود که از شنیدن لفظ "برادر بزرگتر" متنفر شده بود.
"تهیونگ، نگران نباش. مهم نیست چی پیش میاد، هیونگ ازت مراقبت میکنه."
مگه اون هم درست مثل یونگی به تهیونگ قول نداده بود که ازش مواظبت کنه؟
بهش قول داده بود که هیچوقت نمیذاره اتفاقی برای تهیونگ بیفته، پس چرا به قولش عمل نکرده بود؟
چرا وقتی اون مرد عوضی تهیونگ رو...چی شده بود که تنهاش گذاشته بود؟
ترکش کرده بود؟
تهیونگ پوزخند تلخی به یونگی زد.
چند قدم جلوتر رفت و این بار اون بود که وارد فضای شخصی یونگی میشد،
YOU ARE READING
Let Me Touch Your Voice | Vkook, Sope
Fanfiction〴︎Summary ৲︎ زندگی کردن بدون یکی از حسهایی که به روزهات آهنگ میبخشید کارِ راحتی نبود، اما جئون جونگوک نیمی از زندگیش رو به همین مِنوال گذرونده بود؛ پسری که با وجود نشنیدن هیچ صدایی، روحِ یک خوانندهی دلشکسته رو درک میکرد. با این وجود، چقدر باید م...