Twenty-Seven

3.1K 466 40
                                    

سرش رو روی‌ زانوهای تهیونگ گذاشته بود و چشم هاش رو بسته بود.

روی مبل جلوی تلویزیون نشسته بودن و جونگوک روی پای آیدلش دراز کشیده بود. بعد از اینکه ناهارشون رو خورده بودن تهیونگ که خستگی جونگوک رو دیده بود خودش تمام ظرف ها رو جمع و جور کرده بود و شسته بود؛ حتی با اینکه چند بار نزدیک بود لیوان مورد علاقه یونگی رو بشکنه، ولی جونگوک باز هم ممنونش بود.

حالا چند ساعتی بود که توی همین حالت بودن.
جونگوک مشغول استراحت روی پاهای تهیونگ بود و پسر بزرگتر در حال تماشای درامایی بود که اون چیزی ازش سر در نمیاورد. فقط از روی لرزش بدن تهیونگ و خنده های یک دفعه ایش فهمیده بود که باید یک درامای کمدی باشه.

تهیونگ دست جونگوک رو بین دست های خودش گرفته بود و با انگشت هاش بازی میکرد. با حس بوسه ی تهیونگ پشت دستش لبخند کمرنگی روی لب هاش اومد و آروم چشم هاش رو باز کرد.
به تهیونگ که ناخودآگاه دستش رو جلوی لب هاش گرفته و رد بوسه هاش رو همه جاش میگذاشت خیره شد.

از اولی که اونجا نشسته بودن همین کار رو کرده بود. تمام حواسش به درامایی که پخش میشد‌ بود و چشم هاش به صفحه ی تلویزیون دوخته شده بودن، ولی همزمان دست از توجه کردن به جونگوک هم برنداشته بود.

جونگوک که یکدفعه شیطنتش گل کرده بود از روی زانوهای تهیونگ به سمت صورتش نیم خیز شد و بوسه ای روی خط گردن و‌ گلوش کاشت.
چشم های تهیونگ از روی تلویزیون به روی صورت جونگوک چرخیدن و گشاد شدن.

جونگوک نیشخندی زد کامل روی پاهای پسر بزرگتر نشست و همه جای صورت و‌ گردنش رو غرق بوسه کرد.

تهیونگ که قلقلکش شده بود خندید و صورت پسر کوچیکتر رو بین دست هاش گرفت،

- یکدفعه چی شد؟ چیکار کردم که مستحق بوسه هاتم؟

جونگوک لبخند نرمی زد و شونه ای بالا انداخت،

«همین که اینجایی دلیل کافی ای نیست؟»

تهیونگ چند ثانیه به عمق چشم های عکاسش خیره شد. هیچ کلمه ای نمیتونست حسی که نسبت بهش توی قلبش داشت رو توصیف کنه؛ حتی عشق. عشق هم برای توصیف اون احساسات کافی نبود.
سرش رو خم کرد و به محظ اینکه جونگوک چشم هاش رو بست لب هاش رو روی لب هاش گذاشت. کمر پسر کوچیکتر رو چنگ زد و اون رو بیشتر به خودش فِشُرد. انگار که میخواست خودش رو توی وجود جونگوک حل کنه.

مثل اسیری تشنه به آب لب هاش رو میبوسید و قصد متوقف شدن نداشت. عطشش بیشتر و بیشتر میشد.
همزمان با اینکه نفس های جفتشون به شماره افتاد تهیونگ صدای باز شدن در رو شنید.

Let Me Touch Your Voice | Vkook, SopeWhere stories live. Discover now