- این عکس ها همشون خیلی خوبن جونگوک، ولی.. نمیدونم چر اون رنگ و حسی که باید رو ندارن.
جونگوک آهی کشید و عکس هایی که روی میز استاد لی ریخته بود رو جمع کرد. مرد میانسال لبخندی بهش زد و دستش رو روی شونش گذاشت،
- نگران نباش گوکی.. قبلا هم بهت گفتم عجله نکن. مطمئنم به زودی سوژه ای که برای پایان نامت مناسب باشه رو پیدا میکنی.
جونگوک لب هاش رو گزید و با چهره ی نگرانی سرش رو تکون داد.
کمتر از هفت ماه به فارغ التحصیلیش مونده بود و اون روز به روز مضطرب تر میشد. هنوز نتونست بود سوژه ای رو عکسبرداری کنه که حتی از نظر خودش هم راضی کننده باشه. چه برسه به استاد لی و هیئت علمی بهترین دانشگاهِ هنرهای تجسمی کُره!
اون روز استاد لی ازش خواسته بود که یک سری از کارهای اخیرش رو به دفترش بیاره تا با هم دربارشون بحث کنن و نظر بدن، ولی همونجور که توقع داشت هیچکدوم از عکس ها نتونست بودن نه خودش و نه استاد لی رو راضی کنن.با چهره ی آویزون و گرفته ای در حال جمع کردن عکس ها و جا دادنشون داخل کیف کمری قهوه ای رنگش بود که دست استاد لی یکدفعه متوقفش کردن،
- وایسا ببینم گوکی، فکر کنم این یکی رو جا انداختی. یادم نمیاد این رو نشونم داده باشی.
جونگوک با چشم های گِرد به عکسی که استاد لی از گوشه ی کیفش بیرون کشیده بود خیره شد، ولی قبل از اینکه بتونه اون رو از دست مرد بیرون بکشه کار از کار گذشت و استادش به عکس شش در هشت تهیونگ خیره شد.
اون عکس اولین تصویری بود که جونگوک از تهیونگ ثبت کرده بود. همون عکسی که از تهیونگ با منظره ی پشت بوم کمپانی بیگ هیت گرفته بود و نتونسته بود با وسوسه ی خودش برای چاپ کردن اون مقابله کنه.
حالا که استادش عکس رو بین دست هاش نگه داشته بود مجبور بود با این واقعیت که ماه ها بود که اون عکس رو گوشه ی کیفش با خودش همه جا حمل میکرد مواجه بشه.
استاد لی چند ثانیه به عکس خیره شد و بعد با چشم های شگفت زده به جونگوک نگاه کرد،
- گوکی این از همه ی عکس هایی که امروز بهم نشون دادی بهتره! بهم بگو این شخص کیه؟!
چند ثانیه متفکرانه به عکس خیره شد و بعد به جونگوک خیره شد،
- قیافش خیلی به نظر آشنا میاد، ولی یادم نمیاد کجا دیدمش.
جونگوک که به زور جلوی سرخ شدن گونه هاش رو گرفته بود لب هاش رو گزید و به زحمت لبخندی به استادش زد. دفترچش رو باز کرد و مشغول نوشتن شد،
STAI LEGGENDO
Let Me Touch Your Voice | Vkook, Sope
Fanfiction〴︎Summary ৲︎ زندگی کردن بدون یکی از حسهایی که به روزهات آهنگ میبخشید کارِ راحتی نبود، اما جئون جونگوک نیمی از زندگیش رو به همین مِنوال گذرونده بود؛ پسری که با وجود نشنیدن هیچ صدایی، روحِ یک خوانندهی دلشکسته رو درک میکرد. با این وجود، چقدر باید م...