Eighteen

3.4K 576 38
                                    

همون یک سوال کافی بود تا حال و هوای بازیشون کاملا عوض بشه، ولی برخلاف تصور تهیونگ حتی یکذره ناراحتی هم به صورت جونگوک راه نیافت و فقط لبخند کمرنگی به تهیونگ زد.

از همون اولی که بازی رو شروع کرده بودن میدونست که قرار نبود تا آخرش رو به شیطنت و خنده بگذرونن و توقع همچین سوالی رو داشت،

«من شنواییم رو وقتی که پنج سالم بود از دست دادم.. دلیلش هم ضربه ای بود که به سرم خورد...»

تلخ خندید و ملتمسانه به تهیونگ چشم دوخت،

«فقط لطفا ازم نخواه درباره ی نحوه ی اتفاق افتادنش حرف بزنم هیونگ.. چون فکر نکنم بتونم همینجوری آروم بمونم و نمیخوام روزمون رو خراب کنم...»

هرچند خبر نداشت که روزشون چه بخوان چه نخوان قرار نبود همینجوری آروم بمونه.

تهیونگ سریع بدن جونگوک رو در آغوشش گرفت و دستش رو چند بار پشت کمرش بالا و پایین کشید تا آرومش کنه. همونجوری به پسر کوچیکتر چنگ زد و بعد نفس عمیقی کشید و بعد از اینکه بوسه ی کوتاهی به موهاش زد اون رو از خودش جدا کرد و بهش خیره شد،

- تا همینجاش هم خیلی قوی بودی که بهم گفتی... میدونی که هیونگ خیلی بهت افتخار میکنه مگه نه؟

جونگوک خجالت زده خندید و سرش رو تکون داد.
بعدش با شیطنت به تهیونگ نگاه کرد،

«نگران نباش هیونگ، نوبت تخمین زدن شجاعت تو هم میرسه!»

تهیونگ مضطرب خندید و سرش رو تکون داد،

- من از الان شکستم رو اعلام میکنم، چطوره؟

جونگوک نیشخندی زد و سرش رو تکون داد،

«دیگه برای این حرف ها دیره هیونگ. سوالت رو بپرس که دور آخره.»

تهیونگ آهی کشید و دوباره توی مغزش دنبال سوالی گشت که جونگوک نتونه جواب بده.

میدونست اگه ببازه مسلما سوال این دور جونگوک هم با بقیه ی سوال هاش فرق میکنه. در واقع خودش با سوالی که از جونگوک پرسیده بود کاملا جو‌ بازیشون رو عوض کرده بود.

نفس عمیقی کشید و سخت ترین سوالی که به  ذهنش میرسید رو پرسید و از ته دل دعا کرد که پسر کوچیکتر نتونه بهش جواب بده،

- تاریخ آدیشن من برای کمپانی کی بود؟

جونگوک فقط بهش خیره شد و جوابی نداد.
لبخند پیروز مندانه ای روی لب های تهیونگ نقش بست. میدونست که سوالش نکته ی مخفی ای داشت که فقط تعداد خیلی کمی از فن های قدیمیش بودن که ازش خبر داشتن.

Let Me Touch Your Voice | Vkook, SopeWhere stories live. Discover now