یک ماه قبل
پشت سیستم نشسته بود و اونقدر سریع تایپ میکرد که فضای اتاق از صدای فشرده شدن دکمه های کیبورد پر شده بود.
دوباره اوه سهون به دردسر افتاده بود و باز هم این پارک چانیول بود که باید از غار خودش بیرون میومد تا تنها رفیقش که از دوران دانشگاه به یادگار مونده بود رو از منجلابی که توش فرو رفته بود نجات بده.
تعداد دفعاتی که شرکت اوه رو از حملات سایبری ای که بهش شده بود نجات میداد از انگشتای دستش بیشتر شده بود و نمیتونست درک کنه چرا رفیق مهندسِ عزیزش نیت نداره یه ذره هم که شده محض رضای خدا نکات ایمنی رو رعایت کنه.
آخرین خط کدی که نیاز بود تا بدافزارهایی که روی سیستم نصب شده بودن به طور کل نیست و نابود شن هم نوشته شد و چانیول با یه پوزخند پیروزمند به پشتی صندلیش تکیه داد و با گره کردن انگشتای بزرگ دستش تو هم و تاب دادن بهشون قلنجش رو شکوند.
درسته هیچ حمله ای از زیر دست چانیول درنمیرفت و رفع کردن این مشکلات امنیتی براش از آب خوردن هم آسونتر بود اما اینکه مجبور بود مدام به بهونه درست کردن سیستم شرکت دوستش وارد اجتماع شه و با کلی آدم رو به رو شه همه چیز رو زیادی سخت میکرد.
به پر شدن خطی که درحال طی کردن روند بدافزاریابی بود زل زده بود و منتظر بود تا هرچه زودتر بعد از پاکسازی سیستم به خونه اش برگرده که حواسش معطوف صداهایی شد که از بیرون اتاق به گوش میرسید.
ـ گفتی فارغ التحصیل دانشگاه هان شینی درسته؟
ـ بله
ـ خب همچین دانشگاه درست درمونی هم نیست... زبون برنامه نویسی چی بلدی؟
با کمی مکث مجدد صدای پسری که مخاطب سهون بود به گوش رسید.
ـ راستش همونطور که میدونین رشته ما گستردگی زبان زیاد داره و منم فقط یه سرکی بینشون کشیدم ولی نتونستم هیچکدوم رو درست یاد بگیرم
بکهیون به طرز ناشیانه ای به تنها توجیهی که میتونست باهاش خودش رو بابت سالها ول گشتن و کاری نکردن تبرئه کنه چنگ زد و امیدوار بود توجیه نچندان منطقیش به مذاق کارفرمای احتمالی آینده اش خوش بیاد.
ـ و با این شرایط اومدی اینجا کارآموزی؟
صدای پسر اینبار کمی شرمنده به نظر میرسید.
ـ خب راستش گفتم بیام اینجا کنار برنامه نویسای حرفه ای کار کنم شاید بتونم منم تو یه حوزه ای ورود کنم
صدای پوزخند سهون به وضوح از پشت دیوار چوبی ای که اتاق مدیریت رو از ورودی شرکت جدا میکرد، به گوش میرسید.
ـ ما دنبال کسی هستیم که یه حداقل هایی داشته باشه نه یه صفر کیلومتر که هنوز تکلیف خودش با خودش مشخص نیست... هر وقت تونستی تو یه زبون برنامه نویسی حرفی برای زدن داشته باشی بعد با اعتماد به نفس بیا و درخواست مصاحبه کاری بده بیون بکهیون شی!
YOU ARE READING
𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]
Fanfictionفصل اول بیون بکهیون یه برنامهنویس بیاعتماد به نفسه که کد زدن براش مساویه با فتح قله اورست و چانیول هکری که از دید حکومت کره جنوبی کلاه سیاهه و تحت تعقیب و حالا بیون بکهیون ترسو اتفاقی سر راه چانیول قرار میگیره و تمام تلاشش رو میکنه تا اونم یه ه...