Part 4 - Can I come to your Home?

2K 838 590
                                    

به خاطر ترافیک شدید اون ساعتِ خیابون ها مدت زیادی بود که تو ماشین کنار هم نشسته بودن و بکهیون زیر چشمی به دست های بزرگ و رگ های برجسته ای که به وضوح قابل تشخیص بودن نگاه میکرد و هر از چند گاهی هم نگاهش به دستای خودش کشیده میشد.

دستای خودش هم کشیده و زیبا بودن ولی اون همیشه عاشق دستای بزرگ و مردونه بود و بدجور به مرد کنارش بابت داشتن اون فیزیک بدنی جذاب غبطه میخورد.

با صدای عجیب و بوق مانندی که از گوشی چانیول به گوش رسید توجه بکهیون از دستای سکسی اون مرد به موبایلش که روی هولدر قرار داشت معطوف شد و سر درنیاورد دقیقا اون صدا که از صفحه روشن نشده گوشی به گوش میرسید چی بود که چانیول یهویی ماشینش رو به گوشه خیابون هدایت کرد و ایستاد و گوشی رو با عجله از جاش خارج کرد.

نگاه چانیول کمی عصبی و تا حدودی کلافه به نظر میرسید و بکهیون سر درنمیاورد دقیقا چی تو اون گوشی درجریانه که صورت مرد کنارش لحظه به لحظه بیشتر تو هم میره و درنهایت این اوضاع منجر به زمزمه کلمه "لعنتی" از دهن چانیول شد.

چانیول بی هوا چرخید و از صندلی عقب کیف دستی ای که روش بود رو برداشت و سیستمش رو از داخل کیف بیرون آورد و روشنش کرد و بلافاصله بعد از روشن شدنش شروع به کوبیدن روی دکمه های کیبوردش کرد.

اون مرد عین فیلما درحالیکه اخم غلیظی روی پیشونیش نقش بسته بود با سرعت چیزهایی رو روی صفحه لپ تاپش تایپ میکرد که بکهیون از اون زاویه دید درستی بهشون نداشت و حتی اگه داشت هم مطمئن بود قرار نیست ازش چیزی سر دربیاره.

شرایط عجیب بود و بکهیون حس میکرد وسط یه میدون جنگ کنار تک تیرانداز سنگر نشسته و هر آن ممکنه یکی از تیرهایی که از جانب دشمن داره شلیک میشه بخوره وسط پیشونیش؛ همونقدر ترسناک، همونقدر پر استرس.

چانیول جوری با سرعت تایپ میکرد که انگار تو یه مسابقه آنلاین تایپه و اگه ثانیه ای دریغ کنه از هزاران نفر عقب میفته و بکهیون که تا اون روز حس میکرد سرعت تایپ بالایی داره حالا فهمیده بود سرعت تایپش نسبت به سرعت چانیول با سرعت حرکت یه حلزون فلج تفاوتی نداره.

خیلی دلش میخواست ریز در ماشین رو باز کنه و از اون موقعیت وحشتناک فرار کنه ولی اصلا تو خودش این جرئت رو نمیدید و حس میکرد مرد مقابلش با کوچکترین صدایی ممکنه تمام تمرکز و حواسش رو از دست بده و بکهیون به هیچ عنوان دلش نمیخواست باعث این اتفاق بشه.

بعد از چند دقیقه که برای بکهیون مثل چند ساعت و برای چانیول مثل چند ثانیه گذشت بالاخره حرکت دستای چانیول متوقف شدن و بلافاصله سرش رو به عقب متمایل کرد و به پشتی صندلی تکیه داد.

اون وضعیت قابل درک نبود و بکهیون نمیدونست چانیول موفق شده یا نه که صدای زنگ گوشی باعث شد پسر ترسناک کنارش به آرومی سرشو جلو بیاره و به گوشیش نگاه کنه و با دیدن شماره عجیبی که روی صفحه بود گوشی رو روی گوشش بذاره.

𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora