مشاور با کلافگی دستش رو روی صفحه رمز گذاشت.
ـ من بهت گفتم! ده نفر قبل تو اینجا رو دیدن و همشون بعد دیدنش پشیمون شدن... الکی داری وقتمو میگیری!
ـ حالا یه بارم من ببینم چی میشه مگه؟ باور کنین من توقع زیادی ندارم... همینکه شب یه جا بتونم با خیال راحت سرمو بذارم رو بالش برام کافیه
مرد مشاور پوزخندی از باور پسر زد و با حرص دستگیره در رو به سمت پایین کشید و در رو به سمت جلو هل داد. به محض باز شدن در بوی وحشتناک رطوبت بینی هر دو مرد رو پر کرد و باعث شد صورت هاشون با انزجار جمع شه.
خرابه؟ شاید میشد به اون خونه دقیقا همین واژه رو نسبت داد! لوهان هرگز فکرش رو هم نمیکرد که وقتی مشاور از داغون بودن اون خونه میگفت منظورش تا این حد خرابی باشه. دیوارها قلوه کن شده دراومده بودن و از زور چرک و کثافت طوسی شده بودن. گوشه های خونه تار عنکبوت های بزرگ وجود داشت و حداقل نیم سانت خاک رو همه چیز نشسته بود.
ـ چند وقته اینجا خالیه؟
ـ بیشتر از ده سال... خونش اصلا باب میل هیچکس نیست... هرکی میاد فکر میکنه دست بهش بزنه سقف میاد پایین... همه جا رو نم گرفته و میبینی که چقدر بوی بدی میده
ـ صاحبش چرا تعمیرش نمیکنه؟
مرد مشاور شونه هاش رو بالا انداخت.
ـ یه پیرزن بی حوصله ست... نیازی به پول اجاره اینجا نداره پس چرا باید براش خرج کنه؟ ولش کرده این گوشه و هر سال هم بابت اجاره بهش زنگ میزنم میگه هرچقدر دوست داری اجارش بده... حتی با وجود این قیمت مفتی که روش گذاشتم هیچکس حاضر نیست اینجا زندگی کنه
لوهان همینطور که مرد توضیح میداد سرکی به داخل اتاق کشید. خونه اش یه راهروی ورودی داشت که سمت راست راهرو دری برای اتاق داشت و دقیقا مقابلش در سرویس بهداشتی بود. انتهای راهرو به هالی ختم میشد که گوشه اش یه آشپزخونه کوچیک و داغون به چشم میخورد و در نهایت پنجره و بالکنی که رو به نمای ساختمون دوده گرفته مقابل بود.
خونه های اون منطقه همشون بیش از حد قدیمی و کثیف بودن و هیچ چیز جز بافت درحال تخریب اون ساختمونای قدیمی به چشم نمیخورد.
لوهان دوباره نگاهی کلی به خونه انداخت. با پولی که برای اجاره اش تعیین شده بود و با توجه به اینکه خونه های قبلی که دیده بود کوچیکتر اما گرونتر از این خونه غبارگرفته بودن لبخند زد و به سمت مرد مشاور که از کلافگی و بیحوصلگی چهرهاش تو هم بود چرخید.
ـ میخوامش
مشاور که منتظر بود این مشتری رو هم دست خالی به دفترش برگردونه رسما چشماش درشت شد.
ـ هان؟
لوهان از این بهت خنده اش گرفت.
ـ همینجا رو میخوام فقط میتونین از صاحبش اجازه بگیرین من درستش کنم؟ فکر کنم با کرایه اینجا پول خوبی برای بازسازیش برام بمونه
YOU ARE READING
𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]
Fanfictionفصل اول بیون بکهیون یه برنامهنویس بیاعتماد به نفسه که کد زدن براش مساویه با فتح قله اورست و چانیول هکری که از دید حکومت کره جنوبی کلاه سیاهه و تحت تعقیب و حالا بیون بکهیون ترسو اتفاقی سر راه چانیول قرار میگیره و تمام تلاشش رو میکنه تا اونم یه ه...