لوهان که از سر بیکاری به شرکت سر زده بود حالا گوشه سالن آروم نشسته بود و مصاحبه مدیریت مجموعه با متقاضیانی که برای شرکت تو دوره نامنویسی کرده بودن رو تماشا میکرد.
استادش تمام مدت جدی و خشک بود و دربرابر حرفهای خندهدار بعضی از شرکتکنندهها فقط لبخند محوی میزد اما کافی بود نگاهش به بکهیون بیفته یا اون پسر شوخیای بکنه تا چانیول بزرگترین لبخند ممکن رو به لب بیاره.
لوهان نمیتونست درک کنه بیون بکهیون چی داشت که آدمی مثل چانیول رو تا این حد شیفته خودش کرده بود. اگه قیافه ملاک چانیول بود لوهان مطمئن بود که اون هم تو زیبایی چیزی کم نداره و همیشه تو تمام عمرش شنیده بود که بیش از اندازه زیباست.
اگه چانیول عاشق هوش افراد میشد هم لوهان میتونست ادعا کنه جز معدود نوابغ جهانه و تو این زمینه هم نه تنها چیزی کم نداشت بلکه بیشتر از حد نرمال هم داشت!
اون از هر لحاظ بهتر بود و باورش نمیشد تمام پیشنهادهای رابطهای که از دخترها و پسرهایی که سر راهش قرار میگرفتن دریافت کرده بود رو رد کرده باشه تا درنهایت عاشق مردی بشه که قبل از حضور لوهان تو زندگیش کسی رو برای خودش پیدا کرده بود.
لوهان بکهیون رو دوست داشت. از نظرش بهترین دوستی بود که میتونست داشته باشه اما درعین حال عشق ناگهانیش به استاد جوان دانشگاهش باعث شده بود هربار رفتار استادش با بکهیون رو میبینه، حسادت تمام وجودش رو پر کنه.
بدون اینکه متوجه باشه با نگاهی که ظاهر معمولی اما باطن پرحسرت و نفرتی داشت به دوستش خیره بود و خودش هم نفهمید کی بکهیون چرخیده بود و اون هم متقابلا داشت با خنده بهش نگاه میکرد.
فورا با دستپاچگی لبخند دندوننمایی به لب آورد و بکهیون بدون اینکه چیز بیشتری بگه چرخید و شروع به صحبت با چانیول کرد.
وجود لوهان سرشار از احساسات متناقض بود. بکهیون دوست عزیزش بود. نسبت به اینکه عاشق دوستپسرش شده عذابوجدان داشت و درعینحال کاری هم از دستش برنمیومد.
آه پر حسرتی کشید و نگاهش رو از مکالمه عاشقانه اون دو گرفت فارغ از اینکه همونطور که خودش بیتوجه به چیزی به چانیول خیره بود؛ سهون هم با اخم واضحی به اون خیره شده بود. سهون برای تشخیص حس لوهان به چانیول نیاز به حس ششم یا نابغه بودن نداشت؛ به وضوح اون پسر چینی که شبیه یک عروسک دستساز بود که با نهایت ظرافت ساخته شده بود نسبت به چانیول عجیب رفتار میکرد!
با خروج آخرین نفر از اتاق بکهیون خودش رو تا جای ممکن کش داد و همزمان که دستهاش تو هم گره خورده بودن و به عقب کشیده میشدن پاهاش هم بالا اومدن و در جهت مخالف دستهاش به سمت جلو کشیده شدن.
بکهیون با وجود خستگی زیاد و سروکلهزدن با کلی آدم که برخیشون با ادعایی در حد پارهکردن گوش فلک به اون مصاحبه اومده بودن لبخند رو لب داشت و با همون چهره خندان به سمت چانیول که با دقت درحال خوندن نوشتههاش بود چرخید.
![](https://img.wattpad.com/cover/278298465-288-k777616.jpg)
YOU ARE READING
𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]
Fanfictionفصل اول بیون بکهیون یه برنامهنویس بیاعتماد به نفسه که کد زدن براش مساویه با فتح قله اورست و چانیول هکری که از دید حکومت کره جنوبی کلاه سیاهه و تحت تعقیب و حالا بیون بکهیون ترسو اتفاقی سر راه چانیول قرار میگیره و تمام تلاشش رو میکنه تا اونم یه ه...