Part 5(31) - Do you like to be my friend?

1.2K 491 268
                                    

لوهان به عمرش اینقدر خستگی رو با بندبند وجودش حس نکرده بود اما نتیجه کار رو دوست داشت. خونه از حالت نمور و خاک گرفته تبدیل به خونه‌ای شده بود که یه لایه رنگ برای زیرسازی به دیواراش خورده بود و تقریبا دیگه خبری از هیچ خاکی توش نبود.

از آشپزخونه شروع کرده بود و بعد از تمیز کردنش یا به عبارتی سابیدنش وسایلش رو به اون منطقه منتقل کرد و بعد سراغ اتاق رفته بود و آخر سر هم هال خونه رو برق انداخته بود.

حالا دیگه هوای خونه سنگین نبود و بوی موادشوینده جایگزین بوی خاک و نم شده بود و لوهان تازه می‌فهمید چرا مامانش وسط بوهای زننده مواد تمیزکننده همیشه لبخند می‌زد، نتیجه زیادی دلچسب بود.

حس می‌کرد کمرش نصف شده و بدون توجه به هیچی با لباسی که به‌عنوان لباس کار به‌تن کرده بود خودش رو روی مبل خونه رها کرد. اینقدر سرگرم کار شده بود که یادش نبود کی وسطش چراغا رو روشن کرده و کی روزش شب شده.

با صدای زنگ در نگاهش به راهرو کشیده شد. نمی‌دونست کی می‌تونه باشه و قیافه‌اش با حس اینکه باید پاشه و بره ببینه کیه جمع شد. به‌هیچ‌وجه تو خودش نیرویی برای رفتن و باز کردن در نمیدید اما چاره‌ای جز اینکار نداشت.

با همون چهره جمع‌شده و درحالیکه زیرلب غر می‌زد به سمت در رفت و از چشمی نگاهی به بیرونش انداخت. به نظر خانم یون صاحبخونه‌اش میومد. با سرعت دستگیره در رو پایین کشید و در رو باز کرد.

ـ سلام خانم یون چیزی شده؟

لوهان که بی‌دلیل ترسیده بود و حس می‌کرد اشتباهی کرده بعد از خم شدن، فوری پرسید و چهره مضطربش باعث شد پیرزنی که اون رو بداخلاق به‌یاد داشت لبخندی بزنه.

ـ چیزی باید میشد؟

لوهان تندتند سرشو به طرفین تکون داد.

ـ نه ولی اومدین اینجا ترسیدم

ـ بوی رنگ از اینجا میاد نه؟

لوهان که اینقدر وسط شوینده و رنگ پرسه زده بود رسما هیچ بویی حس نمی‌کرد با شرمندگی صورتشو جمع کرد.

ـ اوه بوش اومد؟ متاسفم ولی واقعا نمیشه کاریش کرد... فردا پنجره رو باز نمی‌کنم تا کمتر بوش بیاد

ـ اینکارو نکنیا! بوی رنگ حالتو بد می‌کنه

پیرزن فوری گفت و بعد لبخند پر چین‌وچروکی به لب آورد.

ـ فقط سوال کردم ببینم شروعش کردی

ـ بله

لوهان با خجالت و آرومی گفت و اونم لبخند زد. حس بدی نسبت به قضاوت اون زن داشت و حالا که رسما صاحب‌خونه‌اش شده بود معلوم شده بود اونقدرام بدجنس و بداخلاق نیست.

ـ یه دوش بگیر لباساتم عوض کن و شب بیا اونور پیش من... تا وقتی خونه‌ات آماده شه پیش من بمون

𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]Where stories live. Discover now