در خونه باز شد و برخلاف همیشه که آجومایی با لباس صورتی و سفید و وسایل نظافت پشتش ایستاده بود این بار پسر نسبتا ریز نقشی مقابلش ایستاده بود که به محض چشم تو چشم شدن باهاش تا کمر جلوش خم شد.
ـ سلام پارک چانیول شی، من بیون بکهیون هستم از شرکت "تمیزترین ها"
ـ خانم سو کجاست؟
چانیول با صدای خشک و بمش پرسید و بکهیون کمی لبخندشو خورد.
ـ دخترشون امروز زایمان داشتن و نمیتونستن بیان... شرکت منو جای ایشون فرستاده
چانیول آروم سرشو تکونی داد و از جلوی در کنار رفت تا مرد کوتاه قد که بکهیون نام داشت وارد خونه شه.
بکهیون خم شد و بعد از برداشتن جعبه ای که وسایل نظافتیش داخلش بود تند و سریع وارد خونه شد و وقتی جعبه اش اینبار توی خونه روی زمین قرار گرفت چانیول در رو بست.
ـ چیزایی که برام مهمه رو شرکت بهت گفته دیگه؟
بکهیون چرخید و مجدد لباش کش اومدن.
ـ بله قربان... بدون صدا و با احتیاط نظافت کنم
و مجدد خم شد.
ـ نگران نباشین تمام تلاشمو میکنم مزاحمتون نشم
اینبار هم چانیول به تکون سر اکتفا کرد و بدون اینکه چیزی بگه به طرف تنها راهروی داخل خونه که به نظر میرسید به اتاق ها ختم میشه رفت.
بعد از تنها شدن، بکهیون تازه وقت کرد نگاهی به خونه بندازه. بزرگ نبود اما اونقدر لوکس بود و اونقدر محله ای که توش قرار داشت گرون قیمت بود که بکهیون میدونست احتمالا از پس شمارش صفرهای ارزش اون خونه برنمیاد و اینکه اون پسر با اون سن صاحب همچین خونه ای بود نشون میداد با قاشق نقره به دنیا اومده.
یه تلویزیون بزرگ به دیوار کنار در نصب شده بود و جلوش ست مبلمان طوسی رنگی به چشم میخورد. انتهای سالن تراسی قرار داشت که دو تا صندلی و یه میز تنها چیزایی بودن که تو اون تراس دنج و کوچیک به چشم میخوردن.
سمت راست خونه همون راهرویی بود که صاحب خونه، پارک چانیول، واردش شد و به نظر میومد بقیه جزئیات خونه باید تو اون راهرو قرار داشته باشه.
بکهیون آروم وسایلش رو با پا به سمت گوشه دیوار هل داد و بعد از برداشتن فرچه گردگیری از داخل سبد خواست کارش رو شروع کنه که با شنیدن صدای آشنایی سرجاش میخکوب شد.
اون صدا یکی از صداهایی بود که بکهیون عاشقش بود و وقتی به گوشش میرسید حس میکرد وارد بهشت شده. صدای برخورد سریع سرانگشت ها به دکمه های کیبورد.
یعنی اون به خونه کسی اومده بود که مهارت بالایی تو استفاده از کامپیوتر داشت؟ زیاد در جریان جزئیات مشتری نبود و فقط بهش گفته شده بود چانیول نیاز به تمرکز بالایی داره و وقتی به خونه اش رسید باید با نهایت دقت و سکوت کارشو انجام بده تا اون مرد بداخلاق و کم حرف تمرکزش بهم نخوره.
BINABASA MO ANG
𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]
Fanfictionفصل اول بیون بکهیون یه برنامهنویس بیاعتماد به نفسه که کد زدن براش مساویه با فتح قله اورست و چانیول هکری که از دید حکومت کره جنوبی کلاه سیاهه و تحت تعقیب و حالا بیون بکهیون ترسو اتفاقی سر راه چانیول قرار میگیره و تمام تلاشش رو میکنه تا اونم یه ه...