چانیول سخت مشغول کار بود و مثل همیشه که تمام حواسش معطوف صفحه سیاه رنگ مانتیور و حروف سفید رنگی که توش نقش میبستن بود، اصلا متوجه گذر زمان نشده بود و فقط به انتها رسیدن قسمتی از پروژه ای که تو دست داشت باعث شد بالاخره دستاشو از کیبورد جدا کنه و نگاهی به اطرافش بندازه.
رو زمین نشستن و در آغوش کشیدن لپ تاپ باعث شده بود حس کنه بدنش خشک شده اما چاره ای هم جز تو این پوزیشن کار کردن نداشت و تازه اونجا بود که یادش به پسرک صاحبخونه که کنارش نشسته بود افتاد.
بکهیون بدون اینکه چیزی تایپ کنه مدام صفحه وبسایتی که مقابلش بود رو بالا و پایین میکرد و با کلافگی صفحه رو میبست و سراغ تب بعدی میرفت.
چانیول کمی چشمش رو ریز کرد و سرشو جلو برد تا بفهمه بکهیون چه مشکلی داره و چون نتونست از اون فاصله درست متوجه اروری که بکهیون سعی در حلش داشت بشه خودش رو بیشتر جلو کشید.
بکهیون با حس نزدیک شدن سر چانیول چرخید.
ـ گیر کردی؟
چانیول بعد از اینکه فهمید بکهیون چه مشکلی داره پرسید و بکهیون سرشو تکون داد.
ـ نمیفهمم چه مرگشه... اصلا راهایی که میگن جواب نمیده
چانیول لپ تاپ بکهیون رو ازش گرفت و روی پاش گذاشت. بکهیون از اون زاویه دیدی به صفحه لپ تاپش نداشت برای همین کمی عقب رفت تا ببینه چانیول چه میکنه اما اونقدر حرکات چانیول سریع بودن که بکهیون به هیچ وجه نتونست بفهمه چه کرده و چطوری تو چند دقیقه ناقابل مشکلی که بکهیون دو ساعتی درگیرش بود رو حل کرده.
وقتی ارور رفع شد چانیول لپ تاپ رو به بکهیون برگردوند.
ـ بیا... یه سوال میپرسیدی بد نبودا
بکهیون همینطور که با خجالت میخندید لپ تاپش رو از چانیول گرفت.
ـ روم نشد
ـ بهت که گفتم هر سوالی داری بپرس
ـ میدونی چیه من از بچگی همینجوری بودم... مدرسه ام موقع امتحانا اگه گیر میکردم از معلم سوال نمیپرسیدم... همش فکر میکردم لابد من بلد نیستم و اگه بپرسم طرف فکر میکنه من چقدر خنگم
چانیول چشم غره ای به بکهیون رفت.
ـ مشکل لپ تاپت به خاطر قدیمی بودن ورژنشه همین... تو حتی تو روشن کردن لپ تاپتم مشکل داری باید بپرسی... میدونی آدما با همین نپرسیدن چقدر گند میزنن به همه چی؟... به درک که چه فکری درموردت میکنم... چند ساعت وقت مفیدت که میتونستی چیزای بهتری یاد بگیری صرف یه ارور مسخره شد... درسته اینکه اینقدر پیگیر جوابتی خوبه اما باتوجه به شخصیت زودناامیدشویی که داری همین ارورای مسخره میتونن کاری کنن کلا این حرفه رو ببوسی بذاری کنار... یکم سرچ کن دیدی جواب نداد بپرس... بذار اختصاصی به تو جواب داده شه... ارورای کامپیوتری بعضیا فقط واسه یه علت خاص به وجود میان... شاید ظاهرشون یه شکل باشه اما ممکنه اشتباه تو با اشتباه یکی دیگه متفاوت باشه
YOU ARE READING
𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]
Fanfictionفصل اول بیون بکهیون یه برنامهنویس بیاعتماد به نفسه که کد زدن براش مساویه با فتح قله اورست و چانیول هکری که از دید حکومت کره جنوبی کلاه سیاهه و تحت تعقیب و حالا بیون بکهیون ترسو اتفاقی سر راه چانیول قرار میگیره و تمام تلاشش رو میکنه تا اونم یه ه...