Part 8 - I'm proud of you

1.8K 788 531
                                    

ـ یه اداره به این بزرگی از پس یه جوجه هکر برنیومدین؟؟؟؟

رئیس پلیس با عصبانیت روی میز کوبید و صدای دادش باعث شد تمام کسایی که دور تا دور میز اتاق جلسه نشسته بودن از ترس تو خودشون جمع بشن.

افسر کیم که نسبت به باقی افراد شجاعت بیشتری تو بیان حرفاش داشت بلند شد و تعظیمی کرد.

ـ قربان ما داریم تمام تلاشمون رو می کنیم اما کسی که دارین درموردش حرف میزنین یه جوجه هکر نیست... اونقدر تو کارش مهارت داره که فقط سران حکومتی رو سوژه می کنه

ـ دِ همین داره دیوونم می کنه... مدام از کاخ آبی پیام میفرستن که داریم چه غلطی میکنیم... ده ساله این لعنتی داره گند میزنه به همه چی

افسر کیم نامحسوس پوزخندی زد.

ـ درسته عمل این فرد مجرمانه ست و داره خلاف میکنه اما قربان شما هم خوب میدونین که این آدم به هرکسی حمله نمیکنه... سوژه اش فقط مفسدین کلان کشوریه

ـ اونش به ما ربطی نداره افسر کیم! لویی از دید این کشور یه مجرمه که باید دستگیر شه حالا چه سوژه اش سران مفسد کشورن چه یه مشت مردم بدبخت بیچاره... کارتونو درست انجام بدین و کاری به جزئیات نداشته باشین... تا چند ماه آینده لویی دستگیر نشه همتون اخراجین!

رئیس پلیس با قاطعیت گفت و با همون عصبانیت از اتاق جلسه بیرون رفت.

بعد از رفتن رئیس پلیس باقی افراد داخل اتاق هم یکی یکی از جاشون بلند شدن و با جمع کردن وسایلشون که روی میز بود از اتاق خارج شدن اما تنها کسی که ترجیح داد چند دقیقه ای بیشتر بمونه کیم مینسوک افسری بود که با رئیس پلیس بحثش شده بود.

ـ حالا حالاها باید بگردن دنبالت پارک چانیول

و بعد پوزخند غرور آمیزی به صفحه گوشیش زد. روی صفحه عکسی دسته جمعی از پسرایی بود که تو لباس فارغ التحصیلی مدرسه کنار هم ایستاده بودن و  هرکدومشون آماده میشدن تا برای دانشگاه راه خودشون رو برن. گوشه عکس پسر کوتاه قامت تپلی کنار پسر بلند قدی ایستاده بود و دست پسر بلندتر دور پسر کوتاه تر بود.

-----------------------------------------------------------

بکهیون قبل از باز کردن در ماشین نگاهی به ساعتش انداخت. با تمام عجله ای که کرده بود سه دقیقه دیر شده بود و همین باعث میشد خودش رو برای یه سخنرانی بلند بالا از جانب پارک چانیول آماده کنه.

وقتی بکهیون روی صندلی ماشین پارک چانیول نشست چانیول با برداشتن عینک دودیش سرشو به طرف بکهیون چرخوند.

ـ مشتاق دیدار بیون شی!

ـ یاااا آسانسور دم دست نبود مجبور شدم با پله بیام... هیجده طبقه شوخی نیست... دیگه حتی رئیس روئسای ژاپنی هم واسه سه دقیقه عذرخواهی نمیکنن

𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ