دوتایی تو ماشین نشسته بودن و هنوز یک کیلومتر هم از خونه پدری چانیول دور نشده بودن که صدای فریاد کر کننده چانیول تو ماشین پیچید.
ـ زبون نفهم شدی بکهیون!... بهت واضح گفتم من مادر ندارم! بهت گفتم تو کاری که بهت مربوط نیست فضولی نکن و تهش رفتی
چانیول با ضرب روی فرمون ماشین کوبید.
ـ بهت گفتم نری و رفتی لعنتی... بهت گفتم نرو
بکهیون از ترس تو خودش جمع شده بود. اینطور نبود که عصبانیت چانیول رو ندیده باشه اما اینطوری عصبانی شدنش رو اولین بار بود که میدید. حجم عصبانیت چانیول اینبار اونقدر زیاد بود که رگای گردنش بیرون زده بودن و صورتش رسما قرمز شده بود.
بعد از یه سکوت چند ثانیه ای اینبار صدای چانیول کمی آروم تر شده بود.
ـ فکر کردی همه عین خانواده خودتن که گرم و صمیمی باشن؟ فکر کردی همه مادر پدرا عاشق سینه چاک بچه هاشونن... نه بکهیون... خانواده کوفتی من نیستن... تو خانواده من مادر بچشو میذاره میره پی معشوقش... پسر مادرشو ول میکنه و میره بیمارستانش بقیه رو مثلا نجات بده و مادر خودش به خاطر دیر رسیدن اورژانس میمیره... تو خونه ما خانواده معنی نداره و همه خودخواهن!
بکهیون بغض کرده بود و نمیتونست چیزی بگه و تو سکوت داشت توبیخ میشد.
ـ بهت گفتم نمیخوام اسم اون زنو بیارم رفتی دیدنش... بهت گفتم با پدرم رابطه کوفتیم خوب نیست گفتی بریم خونه اش... بیا ببین اینم نتیجه اش!... حالا راضی شدی؟
و نگاه غضبناکش رو به سمت بکهیون چرخوند.
ـ بار آخرت باشه تو این مسائل دخالت میکنی بکهیون... بار آخرت باشه! وگرنه همه چی بین ما تموم میشه فهمیدی؟
بکهیون که از ترس مثل یه گنجشک بی پناه میلرزید آروم سرشو تکون داد و اشکاش که مصرانه سعی داشتن پایین نریزن بالاخره روی گونه هاش جاری شدن.
چانیول نفسش رو صدادار بیرون داد و پاش روی پدال گاز بیشتر فشرده شد.
خسته بود. از این زندگی لعنتی خسته بود. از اینکه هیچکس درک نمیکرد تو وجودش چی درجریانه خسته بود. از بکهیون توقع نداشت. از اینکه اون پسر هم مثل بقیه بخواد باهاش رفتار کنه و درک نکنه وجودش از چی پر از خشمه عصبانی بود.
شاید جای بکهیون هرکس دیگه ای اینکارو میکرد تا این حد به قلیان نمیفتاد ولی از بکهیون توقع نداشت.
زیر چشمی نگاهی به بکهیون انداخت. مثل یه بچه بی پناه تو خودش جمع شده بود و سعی میکرد بی صدا گریه کنه. از اینکه اشکش رو درآورده بود بیشتر عصبانی بود. حتی نمیدونست اینبار مقصر خودشه یا بکهیون.
-----------------------------------------------------------
جی هه در فلزی خونه اش رو با کلید باز و تا ته هولش داد و همینکه خواست ویلچرش رو به داخل حیاط خونه کوچیکش هدایت کنه صدایی متوقفش کرد.
YOU ARE READING
𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]
Fanfictionفصل اول بیون بکهیون یه برنامهنویس بیاعتماد به نفسه که کد زدن براش مساویه با فتح قله اورست و چانیول هکری که از دید حکومت کره جنوبی کلاه سیاهه و تحت تعقیب و حالا بیون بکهیون ترسو اتفاقی سر راه چانیول قرار میگیره و تمام تلاشش رو میکنه تا اونم یه ه...