Part 1(27) - Start Again

1.4K 528 582
                                    

ـ همگی خسته نباشین... برای جلسه آینده درمورد امنیت شبکه های بانکی و تاثیر یه حمله داس روی امنیت سیستم بانکی کشور صحبت میکنیم... پیش مطالعه فراموش نشه... هرکی هم دوست داشت میتونه حملاتی که تو طول تاریخ به سیستم های بانکی تو دنیا شده رو دربیاره و ارائه بده

همگی با پایان کلاس درس رسما نفس های حبس شدشون رو بیرون دادن و جوری حس رهایی داشتن که انگار از بند انفرادی زندان مرکزی سئول رها شدن. پارک چانیول تمام تایم کلاس رو بدون وقفه حرف زده بود و نزدیک به دو پاورپوینت 50 صفحه ای که پر از نکات مهم بودن رو درس داده بود و تو قیافه تک تک دانشجوهای کلاس واژه "غلط کردیم با این استاد درس برداشتیم" خاصی موج میزد.

حتی بکهیونی که نیم ساعت اول کلاس نیشش بسته نمیشد هم صورت خسته و داغونی به خودش گرفته بود و همون وسط کلاس و میون خمیازه های بی وقفه ای که کشیده بود تصمیم گرفت هرگز به هیچ یک از هم کلاسی هاش لو نده که حتی استاد پارک دوست داشتنی رو میشناسه چه برسه به اینکه همدیگه رو لخت هم دیدن و به عبارتی دوست پسر همدیگه ان.

بکهیون که مشغول جمع کردن وسایلش بود توجهش به پسری ریز نقش جلب شد که مقابل میز چانیول ایستاده بود و چانیول با لبخند درحال صحبت باهاش بود. اخماش بی اختیار کمی پایین اومدن و بدون اینکه حواسش باشه دستاش از کار افتاده بودن و بی حرکت به اون دو نگاه میکرد.

بعد از حدود ده دقیقه پسر که با برگشتنش، جلوه های جدیدی از زیبایی رو به بکهیون نشون داده بود از پیش دوست پسرش که فرای حد نرمال و همیشه سکسی و جذاب شده بود رفت. بکهیون با حرص وسایلش رو توی کیفش چپوند و بدون توجه به نگاه خیره چانیول روی خودش و جوریکه انگار اصلا "من تا چند ثانیه قبل همه جام از شدت حسودی پاره پوره نشده بود" به سمت خروجی رفت.

ـ بیون بکهیون

چانیول که کلاس رو خالی دید از فرصت پیش اومده استفاده کرد و همچنان که سرش پایین و نگاهش به صفحه لپ تاپش بود تا خاموشش کنه بکهیون رو صدا زد و پسر کوچیکتر که نیت داشت حسادتش رو آشکار نکنه با زدن ماسک لبخند چرخید.

ـ بله استاد

چانیول با مکث سرشو بالا آورد.

ـ اون چه قیافه ایه؟

لبخند مصنوعی بکهیون بیشتر کش اومد.

ـ چی چه قیافه ایه؟

ـ همون قیافه که اگه تفنگی چاقویی چیزی دم دستت بود من الان وسط این کلاس غرق خون بودم

لبخند بکهیون محو و اخمش شدت گرفت و با چند قدم نسبتا حرصی خودش رو به استادش رسوند.

ـ حق نداری دیگه اینقدر خوشتیپ کنی آقای پارک!

چانیول که یه حدسایی زده بود با مکث خندید اما خیلی زود قیافش حالت بدجنسی به خودش گرفت و دستاشو تو سینه اش تو هم گره کرد.

𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]Where stories live. Discover now