ساعت نزدیک به یازده شب بود که در خونه باز و قامت بکهیون تو چهارچوب در ظاهر شد. چانیول با چهرهای که برخلاف همیشه مضطرب بود منتظر روی مبل نشسته بود و با دیدن بکهیون نفسش رو با آسودگی بیرون داد. بکهیون اما فقط به نیم نگاهی به دوست پسرش بسنده کرد و تو موضع ناراحتیش روش رو از چانیول گرفت و اخمهاش رو تا آخرین حد ممکن پایین کشید.
وقتی کفشهاش با دمپاییهای روفرشی عوض شدن چرخید و جوریکه انگار اصلا هم موجودی نزدیک به دو متر نگاهش نمیکنه به سمت اتاقشون قدم برداشت.
ـ کجا؟!
بکهیون متوقف شد اما جوابی نداد و سکوتش آتش خشم چانیول رو شعلهورتر کرد و با گامهایی بلند مبل رو دور زد و پشت بکهیون قرار گرفت.
ـ زبونت رو جا گذاشتی بیرون؟
بکهیون با همون جدیتی که معمولا تو چهره مهربونش دیده نمیشد به سمت چانیول چرخید.
ـ میرم بخوابم
نگاه بکهیون عجیب و ناآشنا بود جوریکه چانیول برای چند ثانیه به قدری مبهوت شده بود که توانایی گفتن چیزی رو نداشت. مردمک چشمهاش در جستجوی اثری از دوست پسر همیشگیش سرتاسر صورتش رو میکاویدن اما این بکهیون هیچ شباهتی به بکهیونی نداشت که چانیول میشناخت.
ـ یک ساعت دم در دانشگاه منتظرت موندم و تمام مدت به گوشیت جواب نمیدادی؛ اونیکه درس نخونده بود تو بودی و اونیکه روش زیاده هم خودتی! واقعا برای قهر کردن به خودت حق میدی؟
بکهیون پوزخندی زد.
ـ وقتی یه بار تماس گرفتی و دیدی برای اولین بار تو شش سال گذشته جوابت رو ندادم باید مغز گرانبهات رو به کار مینداختی و میفهمیدی نباید یک ساعت دم در وایمیستادی استاد!
چانیول زبونش بند اومده بود. باورش نمیشد کسی که مقابلش ایستاده بود بیون بکهیونیه که همیشه با ملایمت و شوخی باهاش حرف میزد و تعداد دفعاتی که جدی و عصبانی باهاش حرف زده بود از انگشتهای یک دست هم کمتر بود. سکوت چانیول پوزخند بکهیون رو پررنگتر کرد.
ـ چیه نکنه استاد برای گستاخیم قصد دارن از خونه هم بیرونم کنن؟
اخم چانیول پایین اومد.
ـ سرکلاس من هرکی درس بلد نباشه...
ـ چرا اونیکه همیشه باید جواب همه چی رو بده منم؟!
بکهیون با صدای بلند میون توجیه مسخره دوست پسرش گفت و صورتش قرمز شد.
ـ نزدیک 50 تا دانشجو سر اون کلاس کوفتی هستن و همیشه من باید آماده باشم... محض رضای خدا هیچکس حتی انگشتشم بالا نبرد جوابتو بده و درنهایت منی که مجبور شدم جواب بدم باید به خاطر بلد نبودن اونطوری تحقیر میشدم؟ تازه خودتم خوب میدونی بلد بودم اما توضیحش برام سخت بود
ČTEŠ
𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]
Fanfikceفصل اول بیون بکهیون یه برنامهنویس بیاعتماد به نفسه که کد زدن براش مساویه با فتح قله اورست و چانیول هکری که از دید حکومت کره جنوبی کلاه سیاهه و تحت تعقیب و حالا بیون بکهیون ترسو اتفاقی سر راه چانیول قرار میگیره و تمام تلاشش رو میکنه تا اونم یه ه...