Part 3 - For The Third Time

2K 915 624
                                    

ـ اون 300 میلیون دلار فردا تو حساب بانکیتون تو کاناداست قربان

ـ از همه چی مطمئنی دیگه؟ رئیس بانک آقای کیم همه اسناد رو از بین برد؟

ـ بله قربان خیالتون راحت آب از آب تکون نمیخوره

چانیول پوزخندی زد و هدفون رو از روی گوشش برداشت و آخرین خطوط کدی که لازم بود رو هم رو صفحه سیاه مقابلش نوشت. حالا فقط فشردن اینتر لازم بود تا تمام معادلات چندین ماهه وزیر کشور و رئیس یکی از بانکهای کره جنوبی نقش برآب بشه و اختلاس 300 میلیون دلاری به جای حساب بانکی جناب وزیر جایی بره که چانیول تعیین میکرد.

هنوز برای فشردن دکمه اینتر زود بود و چانیول باید تا زمان مناسب که نیمه های شب بود صبر میکرد. اون کسی نبود که با هک خالی لذت ببره و زمانبندی رکن اصلی کارش به حساب میومد چون عاشق این بود که طعمه هاشو سورپرایز کنه.

وقتی هدفون از گوشش پایین اومد تازه متوجه صداهایی شد که از بیرون اتاق و احتمالا آشپزخونه به گوش میرسید. بازم پنج شنبه بود و باز هم آجومای نظافتچی اومده بود تا چانیول برای چند ساعتی از تنهایی دربیاد.

اون زن چانیول رو بدجور یاد تنها زنی که عاشقانه دوستش داشت و ترجیح میداد ساعتها کنارش وقت بگذرونه؛ یعنی مادربزرگش؛ مینداخت.

برای پسری مثل چانیول که مادرش ترکش کرده بود و پدرش یه دکتر 24 ساعته بود که به تنها چیزی که اهمیت میداد بیمارستانش بود مادربزرگ تنها همدم کودکی و نوجوونیش بود که بی چشمداشت محبتش رو نثار اون پسرک تنها میکرد.

وقتی مادربزرگش مرد چانیول تنهایی رو به معنای واقعی کلمه تو زندگیش حس کرد و آجوما بعد از مدتها تونسته بود کاری کنه چانیول بار دیگه حس کنه مادربزرگش رو داره.

اون زن هم مثل مادربزرگش مهربون و دوست داشتنی بود و چانیول بی هیچ دلیلی ازش حس خوبی میگرفت. شاید چون بعد از مادربزرگش تنها کسی بود که تونسته بود وارد حریم خصوصی چانیول بشه و بدون اینکه بدونه محبتش رو خرج اون پسر کنه.

با فکر کردن به اون زن که با اینکه تلاش میکرد بی سر و صدا کار کنه اما نمیتونست و چانیول فقط چون دوستش داشت اجازه میداد هر هفته به خونه اش بیاد، یهو یاد پسرکی که چند هفته قبل به جای اون زن اومده بود افتاد.

خبری ازش نبود و این نشون میداد یا شروع کرده و هنوز به مشکل نخورده که خیلی بعید بود و یا اصلا شروع نکرده که خب این مورد به نظر محتمل تر میرسید. چانیول سعی کرده بود اثر منفی حرفای سهون رو از بین ببره ولی اگه خود اون پسر نمیخواست تو زندگیش تغییری ایجاد کنه چانیول چه کاری از دستش برمیومد؟

ـ کارت تموم شد؟

چانیول با صدای آجوما سرشو بالا آورد و با دیدن قامت زن تو چارچوب در اتاق لبخند زد.

𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant