مینسوک برگشت. هه ری با صورتی حق به جانب و پوزخندی کمرنگ بهش نگاه میکرد. در حد دو سه قدمی مسیری که رفته بود رو برگشت.
ـ حالت خوبه؟
هه ری به وضوح جا خورد و اینبار نوبت مینسوک بود تا پوزخند بزنه.
ـ محض اطلاع حضرت عالی، ده ساله که همه دنبال لویی ان و سه سال قبل از اومدن من تو تیم سایبری دنبالش بودن و قبل از منم کلی آدم به خاطر بی کفایتی از تیم سایبری رفتن و تو الان فکر کردی خیلی نخبه ای که چسبیدی به تنها دوست من که از قضا مهندس کامپیوتره؟
مینسوک یه قدم دیگه جلوتر رفت.
ـ واسه بیرون کردن من از این اداره هر اتهامی میخواین به خودم بزنین.. مشکلی ندارم... ولی حق ندارین اطرافیانم رو آزار بدین!... پیغامم رو به پدرت برسون لی هه ری شی!
مینسوک با نگاهی پر از خشم چشم غره ای به دختر رفت و چرخید تا بره.
ـ بهت ثابت میکنم پارک چانیول همون لوییه
هه ری وقتی دید مینسوک بدون توجه به اون مسیرش رو ادامه میده تقریبا داد زد و وقتی سونبه خشمگینش از در ورودی پشت بوم خارج شد نفسش رو کلافه بیرون داد. این که دختر رئیس اون اداره کوفتیه قرار نبود هیچ وقت دست از سرش برداره و آرزو میکرد کاش شغل موردعلاقش و شغل پدرش هیچ وقت یکی نبودن.
-----------------------------------------------------------
چانیول بالا سر بکهیون ایستاده بود و درحال توضیح قطعه کدی بود که نیاز بود بکهیون برای نفوذ به بخش خاصی از سیستم هدفش بزنه که صدای پیام توجه هر دوشون رو به صفحه گوشی جلب کرد.
یه پیام از طرف مخاطبی به اسم "پدر" ارسال شده بود. رنگ از صورت بکهیون با دیدن ارسال کننده پرید اما چانیول که احتمالا متوجه مخاطب نشده بود بدون اینکه عکس العمل خاصی نشون بده دوباره نگاهش رو به مانیتور داد.
ـ فهمیدی چی شد دیگه؟
ـ هان... عا... آره... مرسی گفتی
و لبخند تصنعی ای زد. چانیولم لبخندی زد و به طرف سیستم خودش رفت و وقتی بکهیون مطمئن شد چانیول دیگه حواسش به اون نیست گوشیش رو برداشت و پیامی که از جانب آقای پارک اومده بود رو باز کرد.
یه عکس دو نفره با دو چهره خندون و آشنا؛ آقای پارک همراه با مادر چانیول تو خونه ای که چند روز قبل همراه با چانیول برای دیدنش رفته بودن. بکهیون عکسی که باز کرده بود رو بست و نگاهی به پیامی که زیرش نوشته شده بود انداخت.
"مادر چانیول رو برگردونم پیش خودم و ممنونم که بهم اطلاع دادی اون کره ست. شک داشتم به چانیول این موضوع رو بگم یا نه. هرموقع حس کردی زمان بهتریه خودت بهش بگو. مادرش خیلی دوست داره فقط یه بارم که شده چانیول رو ببینه. بازم ممنون بابت همه چی."
![](https://img.wattpad.com/cover/278298465-288-k777616.jpg)
ESTÁS LEYENDO
𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]
Fanficفصل اول بیون بکهیون یه برنامهنویس بیاعتماد به نفسه که کد زدن براش مساویه با فتح قله اورست و چانیول هکری که از دید حکومت کره جنوبی کلاه سیاهه و تحت تعقیب و حالا بیون بکهیون ترسو اتفاقی سر راه چانیول قرار میگیره و تمام تلاشش رو میکنه تا اونم یه ه...