Part 20 - Without Me

1.4K 603 494
                                    

بعد از اینکه بکهیون فهمیده بود همسر سابق یکی از سوژه هاشون مادر دوست پسرش چانیوله؛ سعی کرده بود آدرس اون زن رو پیدا کنه و وقتی بالاخره موفق شده بود؛ برخلاف تصورش که خیال میکرد چانیول خوشحال میشه با واکنش پرخاشگرانه اون مرد رو به رو شده بود.

کلمات پر از نفرت و عصبانیت چانیول نسبت به اون زن تو گوشش زنگ میزد و یک هفته زمان برد تا بکهیون بتونه خودش رو قانع کنه تا کاری رو بکنه که حس میکرد درسته و در نتیجه حالا جلوی درمانگاه کوچیکی که آدرسش رو با هزار بدبختی گیر آورده بود، ایستاده بود.

هنوزم با اینکه اینجا بود مردد بود و نمیدونست چی انتظارش رو میکشه. آروم در شیشه ای درمانگاه رو هول داد و وارد ساختمونش شد. بوی الکل که به بینیش خورد بینیش رو جمع کرد. همیشه از بوی بیمارستان متنفر بود و با اینکه بوهای عجیب غریبی مثل بوی چسب، بنزین و ماژیک رو دوست داشت اما بوی بیمارستان بهش حس حالت تهوع میداد.

به طرف بخش اطلاعات رفت و به محض رسیدن بهش سر پرستاری که پشت صندلی اون بخش نشسته بود بالا اومد.

ـ سلام خوش اومدین... چه کمکی از دستم برمیاد؟

ـ سلام... من با دکتر لی کار داشتم... دکتر لی جی هه

دختر سرشو تکون داد و به طرف مانیتورش چرخید.

ـ اسمتون؟

ـ راستش من مریض نیستم... باهاشون یه کار شخصی دارم... میشه ازشون بپرسین کی میتونم ببینمشون؟

دختر مشکوک سرشو بالا آورد.

ـ کار شخصی؟

بکهیون لبخند معذبی زد.

ـ من فقط آدرس اینجا رو تونستم گیر بیارم... اگه شرایطم اضطراری نبود اینطوری اینجا نمیومدم

دختر بعد از چند ثانیه مکث همونطور که نگاهش روی بکهیون ثابت بود گوشی تلفن رو برداشت و با نیم نگاهی به صفحه اش شماره ای رو گرفت.

ـ الو دکتر لی... یه نفر اومدن میخوان شما رو ببینن... یه پسر جوون... چشم اگه مریضی اومد میفرستم داخل

دختر گوشی رو سر جاش گذاشت و دوباره چشمشو به سمت بکهیون چرخوند.

ـ اتاق شماره پنج... انتهای راهرو

و با دست به سمت چپش اشاره کرد.

بکهیون تشکری کرد و بعد از خم کردن سرش با یه لبخند و صد البته تپش قلب شدید به سمت اتاقی که دختر اشاره کرده بود رفت.

قدم های تندش هرچقدر به اتاق نزدیک تر میشد کندتر میشد و وقتی بالاخره پشت اتاق شماره پنج رسید یه آن پشیمون شد. چرا اینجا بود؟ میخواست چی بگه؟ چه برخوردی باهاش میشد؟

حالا دیگه اونجا بود و چاره ای جز داخل رفتن نداشت پس تقه ای به در زد و بعد از چرخوندن دستگیره واردش شد.

𝐇𝐀𝐂𝐊𝐄𝐑 [Completed]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt