Part 12⚘:I wanna bite it:)

9.3K 1.2K 49
                                    


تهیونگ صبح با خمیازه بلندی بیدار شد.

دلش میخواست بازم بخوابه ولی فکر درگیرش نمی زاشت.

انگار ذهن خودشم مثل الفا درگیر شده بود: چرا نگران میشه وقتی خودش انکارم کرده؟چرا حدقل راجب مشکلش بهم نمیگه؟!چرا حق ندارم با کس دیگه ای باشم؟تا کی باید وایسم ببینم اون میخواد چیکار کنه؟من زخمی درونش ایجاد کردم؟اصا تقصیر من چیه؟! امگاشم! اه لعنت!

خود درگیری تو ذهنشو ادامه میداد و خودش جواب بعضی سوالای خودشو میداد.

بعد از انجام دادن کارای شخصی و پوشیدن تیشرت گشاد بنفش و شلوار سفید راحتی از اتاق بیرون رفت.

رسید طبقه دوم که دید جیمین یه چش باز یه چش بسته میاد سمتش. وایساد و وقتی جیمین رسید بهش بوی الکل حس کرد:
_اوه اوه جیمین چه قد خوردی دیشب؟

جیمین با خماری گفت:
_نمی دونم ته ته ولی بعد از اینکه اومدیم دنبالت گشتیم و دیدیم داری تابلو هارو نگا میکنی هیونگت گفت نزدیکت بمونیم و خوب همون بغل هم میز مشروبا بود..

بعد از آروق کوچیکی با همون خماریش خندید و گفت:

_هیونگت فک کرد چون امگام سر ظرفیت بالام شوخی میکنم ولی هعق.

سکسکه ای کرد و با بردن یه مشت به نشانه پیروزی به بالا ادامه داد:

_ولی من بردم..

تهیونگ با قیافه متاسف سر تکون داد و نوچ نوچی کرد:
_بایدم برده باشی وقتی تاخرخره خوردی.

جیمین اخم کیوتی کرد و گفت:
_حالا هر چی.

و دستشو انداخت دور شونه ته و گفت:
_گشنمه.

تهیونگ هم مچشو که از شونش اویزون بود گرفت نگه داشت و با حرکت سمت پایین پله ها گفت:
_منم گشنمه. بریم یه چی بخوریم.

وقتی به سالن اصلی رسیدن که برن سمت پذیرایی تهیونگ چشمش به ساعت گنده طلایی سفید روی دیوار وسطی سالن افتاد و سر جاش یهو خشک شد.

جیمین منگ سرشو آورد بالا:
_چیشد ته؟

تهیونگ با چشمای گرد گفت:
_جیمینی ساعت دوازدهه!

جیمین پوزخندی زد:
_خوبه که! ترسوندیم. من فردای مهمونیا زیر دو بعد از ظهر بیدار نمیشم.

تهیونگ نگاه پوکری بهش کرد:
_اکی ولی من کلی تکلیف ریخته سرم!

جیمین گفت:
_نمی خواد بهش فک کنی اون با من! رشته ات چی بود فقط؟

تهیونگ با فیس پوکر تری گفت:
_گرافیک بود جینیس!

جیمین اهومی کرد:
_خو اکی پس هر چی ریاضی یا چیز حل کردنی داری با من تو به بقیه اشون برس.

تهیونگ لبخندی زد:
_جدی میگی؟

جیمین با همون حالت خمارش گفت:
_پس چی فک کردی. تازه درساتو زودتر تموم کنیم بریم خرید من لباس میخوام.

𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]Where stories live. Discover now