جونگکوک با اخم نگاهی به مرد درشت هیکل روبه روش که هم قدش بود کرد و با چپوندن لثه بندش تو دهنش از جاش بلند.
با نگاه خیره ای نزدیکش شد و بی معطلی مشت رفت و برگشتی محکمی تو صورت خونیش زد و مرد تلو تلویی خورد.
میتونست بازم بزنتش ولی نمیخواست با نامردی ببره.
مکثی کرد و نگاهش لحظه ای جذب یه گوشه رینگ شد و ناباورانه پلک زد و زیر لب زمزمه کرد:
_ت..تهیونگ؟
مرد که به خودش اومده بود از حواس پرتیش استفاده کرد و مشتی تو فکش زد و اون که دوباره شوکه شده بود از شدت ضربه یه دور چرخید و رفت عقب افتاد.
فورا نگاهشو به حریف داد و اومد بلند بشه اما اون نزدیکش وایستاده بود.
خواست سریع بلند شه بزنتش ولی اون مرد فاصله رو فورا طی کرده بود و الان با لگد محکمی تو سینه اش محکم پرت شد عقب و خورد توی دیوار فنسی.
چشماش از درد جمع شد و اخم کرد.
با حس مایع گرم بین موهای پشت سرش دستاشو به پشت سرش رسوند و با دیدن خون لحظه ای نگاهشو به تهیونگ داد که داشت با چشمای درشت شده و گریه اش داد میزد و وون نمیذاشت از کانتر تماشا چیا رد بشه..
داور فورا جلوی اون مردو گرفت و هلش داد عقب تا وقفه چند ثانیه ای ایجاد بشه..
صدای داد و تشویق تماشا چیا اونقد زیاد بود که باعث سردردش شده بود.
جونگکوک چشماشو از درد لحظه ای بست..
دلش نمیخواست تهیونگش اینجوری پشت اون رینگ لعنتی زجه بزنه و نگرانش باشه..
به هر حال حالا که اینجا بود نباید میزاشت بترسه..داور از جلوش رفت کنار و بلند شد اما حریف از ضربه بدی که خورده بود استفاده کرد و انداختش رو زمین و روی سینه اش نشست..
اولین مشت گونه اشو خراش داد و به قدری محکم بود که لثه بندش از دهن خونیش پرت شد بیرون.
مشت دوم نصف کمتر لبشو پاره کرد و درد بدی توی فکش پیچید..
اومد مشت سومو بزنه جونگکوک با پیشونی محکم زد توی بینیش و مطمئنن شکست چون فورا باریکه خونی از بینیش خارج شد..
با هول محکمی از خودش انداختش کنار و همونطور که رو زمین افتاده بود به سقف پر نور رینگ نگاه کرد و چشماشو آروم بست اما خاطره ای از جلوی چشماش رد شد:
_بریم خونه؟
تهیونگ با چشمای آیینه ای شده به خاطر اشکاش آروم بازوشو گرفت و لبخند کوچیکی زد:
_بریم.
چشماش باز شد:
من باید ببرمش خونه..
YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]
Fanfictionبا اینکه عصبانی بود و خط چشمش کمی پخش شده بود، حالت اسموکی جذابی به چشمای وحشیش داده بود که داشت جونگکوکو از خود بی خود میکرد... . . _من به خاطر پیوندمون و قول شما..باهاش ازدواج میکنم. . . _به این فکر کردم که.. اگه تو نباشی چی میشه.. _خب..چی میشه؟ _...