Part 33⚘:Fighter:)

8.6K 1K 376
                                    


ماشین متوقف شد و جونگکوک با سرعت رفت طبقه بالا سمت اتاقشون و اصلا متوجه سر و وضع خونیش نبود!

درو باز کرد و با دیدن ته که تو بغل جیمین میلرزه و گریه میکنه چشماش درشت شد و لحظه ای دم در خشکش زد.

جیمین با دیدن هیونگش سریع نگاهشو به ته داد و دوباره نگاهش کرد:

_ه..هیونگ چیزی نیست فقط..

جونگکوک هجوم برد سمت ته که تو بغل بگیرتش ولی جیمین فورا ناخواسته داد زد:

_هیونگ تنت خونیه!

جونگکوک متوقف شد و با چشمای مشکی گیجش به دونسنگش مظلومانه نگاه کرد:

_ج..جیمینا..

جیمین چشماشو رو هم فشار داد:

_ببخشید هیونگ..برو اول خودتو درست کن اگه ته خونی بشه باید بره حموم و براش خیلی سخته با این بدن درد بره حموم!

جونگکوک آروم حواسش جمع شد و به خودش اومد.

به تهیونگ نگاه کرد که بی دفاع تو بغل جیمین جمع شده بود و با چشمای بسته اشک میریخت..

فورا رفت خودشو درست کنه چون نمیخواست باعث بیشتر اذیت شدن جفتش بشه..

.......

همه پروسه حموم کردن و لباس پوشیدنش و گرفتن آب موهاش توی ده دقیقه انجام شد!

همینکه از کمد اومد بیرون دیگه بی توجه به چیزی رفت سمت تخت و تهیونگ از لای چشمای نیمه بازش دیدش و دستاشو برای بغل گرفتن آلفاش باز کرد و از بغل جیمین بیرون رفت..

داشت روی بالشش میوفتاد که جونگکوک عجله کرد و توی بغلش کشید و سرشو تو گردنش فرو برد و لرزون نفس کشید:

_من اینجام بیبی..آروم باش عزیزم..

ته با فین فین و نفس های لرزون ترش به لباس جونگکوک چنگ زد و به خودش فشارش داد و بریده بریده گفت:

_چرا..هق..چرا سر و صورتت خونی بود؟..

جونگکوک بیشتر تن نرم امگاشو به خودش فشار داد:

_میدونم این دلیل اصلی گریه ات نیست..خیلی درد داری مگه نه؟..

تهیونگ مثل بچه ها سریع شروع کرد به توضیح دادن:

_آره..هق..استخونام درد میکنه جونگ..پایین تنمم حس نمیکنم..هق..بزار بوت کنم..

جونگکوک کمی تمرکز کرد و رایحه نگرانشو به حالت عادی درآورد تا بتونه کمی آرومش کنه..

جیمین که تا اون لحظه نامحسوس ازشون دور میشد آورم در اتاقو بست و رفت تا به یونگی سر بزنه..

......

دیگه نزدیک غروب بود و جونگکوک تا الان کل تن تهیونگو روی خودش داشت و با بغل گرفتنش گرماشو به تنش میرسوند و ته با بودن آلفاش آروم گرفته و خوابیده بود..

𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]Where stories live. Discover now