بچه ها واقعا واقعا متاسفم که آپ دیر شد.
گفتم دیشب آپ میکنم ولی دستم خورد و پاکش کردم..ولی دوباره نوشتمش.
بازم سوری.
لاو یو♡عا این پارت اسمات داره گفتم که هر کی نمیخواد نخونه وگرنه..خودتون میدونین دیگه.
اوکی به سلامت برید فرزندانم😂
.....
_آره..حالا منو به فاک بده ددی!
جونگکوک پوزخندی بهش زد و روش خم شد.
لیس طولانی به گردنش کشیده ته هیسی کشید و ناله ای کرد.
جونگکوک با حالت سرگرمی گفت:_این بخش هورنیت برام جذابه.
و با صدای دورگه اش رو لاله گوشش زمزمه کرد:
_میخوام ببینم تا کجا میتونی پیش بری برای گرفتن چیزی که میخوای.
ته نفسشو سریع فرستاد بیرون و خمار بهش نگاه کرد.
درسته وقتی وارد اتاق شدن در حال در آوردن لباس هم بودن ولی فقط اون موفق شده بود لباس آلفاشو از تنش خارج کنه چون اون کاملا خوب نشده بود و الان فقط چند تا دکمه از لباس بلند سفید ته باز بود.
همونطور که با کشیدن زبونش به لبش به الفاش خیره بود دکمه های پیراهنشو یکی یکی باز کرد و گفت:
_نیازی نیست من کاری کنم..آهه..مگه نه؟
پیراهن رو درآورد و پیچشی به بدن گندمی رنگ و ظریفش زیر بدن جونگکوک که بهش خیره بود به خودش داد.
جونگکوک محو اون الهه اغواگر و زیبا زیرش بود و با نگاهش داشت تنشو
با حس خیسی روی شکمش نگاهش فورا رفت پایین و دید مَردش داره محوطه دور نافشو کبود میکنه.
جونگکوک همینکه حس کرد ته داره نگاه میکنه اون قسمت از پوستش که توی دهنش بودو مکید که ته بیشتر از اینکه دردش بیاد تحریک شد و آهی از دهانش خارج شد:
_آههه..چیکار میکنی آلفا..
جونگکوک پوزخندی زد و اومد دوسانتی مارکش و دستاش نامحسوس روی شلوار پارچه ای سفید و گشاد ته نشست:
_کار خاصی نیس..فقط دارم تحمل بیبیم برای التماس نکردنو میسنجم.
ته قرمز شد و خواست با اخم کیوتش حرفی بزنه که جونگکوک رفت عقب و پشت سرش ته حس کرد خنکی بین پاهاش پیچید.
و بله اون شلوار و باکسرشو تو یه حرکت در آورد بود و خودش آخی گفت و لحظه ای چشماشو رو هم کشید.
ته با چشمای نگران نیم خیز شد:
_خ..خوبی عزیزم؟..اگه درد داری میتونیم ادامه ندیدمش..
هردو لب بالا و پایینش یهو به داخل دهن جونگکوک کشیده شدن و با محکم مکیده شدنشون معلوم شد که اون نمیخواد متوقف شه:
YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]
Fanfictionبا اینکه عصبانی بود و خط چشمش کمی پخش شده بود، حالت اسموکی جذابی به چشمای وحشیش داده بود که داشت جونگکوکو از خود بی خود میکرد... . . _من به خاطر پیوندمون و قول شما..باهاش ازدواج میکنم. . . _به این فکر کردم که.. اگه تو نباشی چی میشه.. _خب..چی میشه؟ _...