Part 32⚘: Brother's:)

9.1K 1K 418
                                    


این..دیگه چه کوفتیه؟..

دستایی آروم از پشت روی شکمش قفل شد و با چسبیدن پیشونی به گردنش و اون رایحه که قلبشو میلرزوند فهمید تهیونگ بغلش کرده.

با لحن خوابآلو و صدای دورگه گفت:

_صبح بخیر.

جونگکوک نخواست اون فیلمی که عکسش از یه جنازه خونی و سایه جلوش بود رو الان ببینه و امگاشو بترسونه پس فقط گوشیشو توی جیبش گذاشت و آروم چرخید سمت تهیونگ و محکم بغلش کرد:

_صب بخیر پرنسس.

تهیونگ اخماش رفت تو هم و مشتی به کتف جونگکوک زد:
_با کی بودی پرنسس؟

اخمی کرد که در حد مرگ با اون لبای پف کرده و موهای بلوند فلافش کیوتش میکرد که جونگکوک لبشو گاز گرفت:

کاش میشد همینجا قورتش بدم!

تهیونگ چشماشو ریز کرد:

_به چی داری فک میکنی که اونجوری نگام میکنی؟

جونگکوک خندید و از این حسش فقط گازی از لپ ته بهش نشون داد که ته مثل بچه ها یه دستشو گذاشت رو لپشو با اون‌یکی دست مشت شده اش چشماشو مالید:

_آییی..وحشی..مگه من غذام داری گازم میگیری!..به هیونگم میگم..

جونگکوک یهو لباشو به دوسانتی لباش رسوند و با صدای محکم و پوزخندی با نگاه تو چشماش گفت:

_خب برو بگو. فک کردی حریف من میشه توله؟

ته لباشو جمع کرد پیشی کشید:

_زورگویی دیگه!

و نگاهشو انداخت پایین و ازش کمی فاصله گرفت.

جونگکوک لبخندی به کیوتیش زد و با شیطنت تنشو چسبوند به خودش و با حالت خماری دوباره نزدیک صورتش زمزمه کرد:

_و باید بگم بله تو غذای منی..مورد علاقم..نمی دونی چند بار تاحالا به این فک کردم قورتت بدم پلام..

تهیونگ با چشمای درشت شده لبای جمع شده دستاشو رو سینه جونگکوک مشت کرد و سعی کرد با فرار کردن گونه های گرم شده اشو مخفی کنه:

_هه..هه..نمیفهمم.

جونگکوک تو یه حرکت مجبورش کرد نگاهش کنه و بوسه محکمی به لبای پف کرده قرمزش زد:

_باشه.من دیگه میخوام برم به کارام برسم چند وقته که هیچیو مدیریت نکردم برم ببینم پایگاه چه خبره.

تهیونگ کنجکاو گفت:

_پایگاه؟

جونگکوک چند تا پلک زد:

_خوب آم..

دلیلی نداشت دیگه بهش نگه اون دیگه خیلی وقته لوناش شده بود:

_اره..در واقع شرکت حمل و نقل ظاهر پایگاه ماست و فقط بخشی از کارامونه. اونجا افراد پک جمع میشن و راجب کار ها با پک های دیگه صحبت و مشورت میکنیم.

𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]Where stories live. Discover now