Part 19⚘: Plum:)

9.5K 1.1K 532
                                    


*اهم. یه چی بگم برم😆
بچه ها این پارت اسمات داره پس اگه کسی خوشش نمیاد نخونه. من حوصله بحث ندارم کار دستتون میدم😐
همین به سلامت برید😂*

جونگکوک با اخم پیاده شد و کت توسی بلندشو که روی کت شلوار سرمه ای و پیراهن دکمه دار مشکیش بود، روی دوشش مرتب کرد.

نگاهی به اطراف اون محله لوکس انداخت. اونجا طبق انتظارش خیلی خلوت بود و یکی دو نفری که گذری رد میشدن از حالت کشیدگی چشماشون کاملا میشد فهمید کره ای نیستن و فرق دارن..

دروازه بزرگ خونه ویلایی بزرگی که جلوش متوقف شده بودن، با کنترل از راه دور باز شد.
مثل اینکه کاملا حواسشون به بیرون بود که در رو برای آلفا خالص باز کردن.

جونگکوک از گوشه چشمش نگاهی به وون که لباسش مثل بادیگاردا بود و فقط بارونی مشکی ای با دکمه های باز روش پوشیده بود، انداخت.

وون با قیافه بی حس و جدیش آروم به دو گروه افراد همراهشون اشاره زد و همون لحظه به طور محافظت شده ای پشت سر و کنار آلفا حرکت کردن.

جونگکوک با اخم ریزی که داشت وارد حیاط خونه ویلایی مانند که نمای آجری ای داشت شد.

با دیدن دختری که خیلی وقت بود توی قلبش کشته بودش لحظه ای مکث کرد و نگاهشو به بالا داد.

دختر که با همون ناز و ادای گذشته با دِرِس جذب چرمی قرمز رنگش به کمرش قوس داده بود و روی صندلی نشسته بود، از روی تراس با چشمای خمارش بهش نگاه میکرد.

باد مزاحمی وزید و از لای موهای مشکی و بلندش که تا روی کمرش ریخته بود، عبور کرد و رایحه رزشو به بینی آلفای ویرونه دل روبه روش رسوند.

جونگکوک با حس اون رایحه نگاهشو از چشمای مشکی و دلفریب دختر که از گذشته جذاب تر هم شده بود گرفت و اخم کرد.
حس کرد از شنیدن اون رایحه حالش داره بد میشه پس سریع دستمال پارچه ای که توی جیب کتش بود رو آورد بیرون و جلوی بینیش گرفت و گفت:

_وون. می خوام بینیمو بی حس کنم. همراته؟

این اولین بار نبود که آلفا از حس رایحه رز شخصی حالش بد میشه حالا با هر ترکیبی که بود باعث میشد یاد اون امگایی که زندگی قشنگی که میخواست بسازه رو نابود کرد بیفته.

وون هم همیشه حواسش بود و دارویی که به دستور خود آلفا براش گرفته بود رو بهش میداد تا بتونه خودشو جمع و جور کنه..

اما الان..
وون که با اخم و نگاه ترسناکش به امگای اغواگر نگاه میکرد و از چشماش انزجار مشخص بود، آروم جواب آلفا رو داد:

_آره. دستتو بیار عقب.

و نامحسوس از باکس مربعی کوچیک توی جیبش قرص سفیدی اندازه یه عدس درآورد و کف دست جونگکوک که برده بود عقب گذاشت و آلفا دستشو آروم مشت کرد و کنار خودش گرفت.

𝐌𝐘 𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀 [𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝]Where stories live. Discover now