part 20

1.2K 125 19
                                    

-تو هم برام خیلی خاصی یونگز

-واقعا؟

-اره

-هیچ وقت هیچ کس قبلا این بهم نگفته بود.

سرش پایین انداخت و من دستام توی دست هاش قفل کردم.

-اما الان من اینجام

هر دو لبخند زدیم و از باهم بودنمون نهایت لذت بردیم.

***

(تهیونگ)

(پرش زمانی به شب)

برام مهم نبود پسرا چی گفته بودن. من درباره جانگکوک بیشتر می فهمیدم. اون گفت با من بهم زده چون می خواد ازم مراقبت کنه ولی من نمی فهمیدم. من توی خونه مافیام، همین الانشم ازم محافظت میشه.

قضیه بیشتر از این حرف ها بود و من خبر نداشتم.

اگر قرار بود تمام شب روی مخشون برم تا به حرف بیان انجامش می­دادم. من باید می فهمیدم

-جیمین، تهیونگ

جانگکوک داشت صدامون می­زد. از اتاق بیرون اومدم و جیمین نزدیک در اتاقم دیدم.

-چرا اون باید ما رو صدا بزنه؟

جیمین پرسید و من شونه ای بالا انداختم. طبقه پایین رفتیم و صدای جانگکوک رو تا انبار دنبال کردیم.

-تهیونگ لباس تو، جیمین لباسات

به هردومون چوب لباسی پر از لباس داد و هردومون با دیدنش چشم هامون درشت شد.

شورت جین، کراپ تاپ خاکستری و کفشای تخت سفید!

نگاهی به لباس ها انداختم.

-من اینا رو نمی پوشم.

جانگکوک هم متاقبل جوابم داد.

-مجبورین

جیمین اهی کشید.

-چیز دیگه ای هم مونده؟

-نه، شما دوتا برید لباس ها رو بپوشید. ما پایین منتظریم ببینیم چطورن

جانگکوک از در بیرون رفت و من و جیمین شروع به پوشیدن لباس کردیم.

-قراره شبیه اغواگرا بشیم

جیمین زیر لب زمزمه کرد و منم خندیدم.

***

بعد از پوشیدن لباس ها من و جیمین از اتاق هامون بیرون اومدیم و نگاهی بهم دیگه کردیم.

-بدم به نظر نمی رسی ته ته

-تو هم همینطور

-صبر کن، من یه چیزی دارم که می تونه قیافه هامون بهترم کنه

جیمین ذوق زده گفت. داخل اتاق رفت و بعد با دو ست گوشواره بیرون اومد. (همون گوشواره ای که تهیونگ توی دی ان ای پوشیده بود)

MAFIAWhere stories live. Discover now