(تهیونگ)
وقتی کوچیک بودم هرگز تصور نمی کردم که اینجا جایی هست که بعد ها اون خونه صدا می زنم. منظورم اینه کی بهش فکر می کرد؟ ملاقات با رئیس مافیا و تمام حوادث بدی که برای تو اتفاق می افتن.
ولی وقتی به سالن نگاه می کردم فهمیدم تمام این تجربیات ارزشش رو داشته.
ممکنه واقعا شیطانی به نظر برسن ولی ارزشش رو داشتن. دنیا فقط کاپ ها چای و رنگین کمون نیست.
همیشه اون اتفاق های بد قراره تا ابد پس ذهنم باقی بمونن.
و من قرار یاد بگیرم چطور باهاشون کنار بیام.
من فقط به بودنش کنارم نیاز دارم.
همینطور که برنامه (اسیایی های پولدار دیوونه ) رو تماشا می کردیم جانگکوک قفل دست هام باز کرد و دست هام گرفت. بهش نگاه کردم و لبخند زدم و سرم روی شونش گذاشتم.
-شما دوتا همین الان سکس داشتید درسته؟
هوسوک از ناکجا اباد پرسید و به من و جانگکوک خیره شد.
-هوسوک!
جین مشتی به بازوش زد و همگی خندیدیم.
-چی؟ نمی تونیم همینطور اینجا بشینیم و تلوزیون ببینیم و تظاهر کنیم چیزی نشنیدیم؟ مثل اینکه من احمق نیستم
نامجون متقابل جواب داد.
-تو همین الانش هم احمقی
-برشتت میکنما... نزدیکم نیا...
-نمیشه شما فقط دهناتون ببندید
یونگی به سه نفرشون خیره شد و جیمین نزدیک خودش گرفت.
به کاپل یونمین خیره شدم. خیلی کیوت بودن. احساس میکردم جیمین همیشه کسی رو می خواسته که مثل یونگی مراقبش باشه. از اینکه تونسته بود ادمش رو پیدا کنه خوشحال بودم.
جین:- می دونید هرگز فکر نمی کردم جانگکوک و یونگی اینطوری عاشق بشن. مثل تهیونگ که توی کافی شاپ بود و جیمین که همینطور توی کوچه راه می رفت. متعجبم میکنه.
نامجون شونه ای بالا انداخت.
-درسته. فکر کنم تو باید ازم تشکر کنی جانگکوک اگر من تورو برای خرید کافی مورد علاقم به کافی شاپ نمی فرستادم هرگز عاشق تهیونگ نمی شدی؟
جانگکوک سرفه ای کرد.
-واقعا؟
جیمین پشتش در اومد.
-چندان هم اشتباه نمی گه.
شیطون به سینه جانگکوک ضربه زدم و اون اهی کشید.
-مرسی نامجون
-خواهش
-اوه فراموش کردم. هوسوک، جین، نامجون و یونگی، اتاق جلسه. باید باهاشون حرف بزنم.
![](https://img.wattpad.com/cover/274049343-288-k997376.jpg)
YOU ARE READING
MAFIA
Actionجئون جانگکوک سر دسته یه مافیای معروف و خشن اتفاقی به یک کافه میره و اولین عشقش می بینه اون نمی تونه عاشق بشه، عشق برای مافیا یعنی ضعف. اگر اون پسر وارد بازی بشه میشه نقطه ضعفش... تهیونگ حسابدار یه کافه کوچیک وسط شهره. یه پسر بی غل و غش همراه رفیق...