جیمین اطلاع داد و یونگی طبقه بالا توی اتاقشون برد.
سرم پایین انداختم و نگاه خیرش رو روی خودم احساس کردم.
با لحنی نرم و اروم پرسید:
-حالت خوبه؟
سرم بالا اوردم و لبخند زدم.
-بهترم
-هیس! یالا اگر قراره از این کارا کنید برید با جین سریال ببینید و بذارید من راحت باشم!
هوسوک چشم هاش چرخوند و ولوم تلوزیون رو بالا برد.
-بریم
پشت سرم اومد و داخل اتاقمون شدیم.
دستور دادم:
-بشین
لبه تخت نشست و با اون چشم های زیباش بهم نگاه کرد.
روی رونش نشستم و دست هام دور گردنش حلقه کردم.
-من بخشیدمت
زیر گوشش زمزمه کردم و چشم هاش درخشیدن.
-واقعا؟ بخشیدیم؟
لبخند زدم.
-اره. قراره باهاش کنار بیام و البته که باید ببخشمت. تو عضو مافیایی؛ شما پسرا از اینکارا زیاد می کنید. ولی من دوست دارم و نمی خوام از دستت بدم پس اره من بخشیدمت. مطمئنمم مادرم هم می خواد تو رو ببخشم
دستاش دور تنم حلقه کرد و مثل خرس تکونم داد.
-جانگکوک! او
-متاسفم. من فقط زیادی خوشحالم. فکر می کردم نمی بخشیدم و فکر می کردم قراره تا ابد ازم متنفر باشی
متوجه قطره اشکی که از چشمش چکید شدم و پاکش کردم.
-گریه نکن
-نمی کنم
-چرا داری میکنی
-نه نمی کنم. من فقط متوجه بوی گند جوراب هوسوک شدم و از چشم هام اب اومده
چشم هام چرخوندم.
-باشه. کار خوبی کردی به پسرا استراحت دادی
-اره. اونا خیلی کار ها انجام دادن. لیاقتشون بود.
-بهت افتخار میکنم.
-چرا؟
-جانگکوک، تو نجاتم دادی. بیش از یکبار؛ اگر تو نبودی من به احتمال زیاد الان مرده بودم. ممنونم
گونم رو بوسید.
-البته، می دونی به چی فکر میکنم؟
-چی؟
-چی میشه اگر نامجون ارتقا بدم؟
-منظورت چیه؟
-چی مشه اگر... اون لیدر کنم؟ جای من؟

YOU ARE READING
MAFIA
Actionجئون جانگکوک سر دسته یه مافیای معروف و خشن اتفاقی به یک کافه میره و اولین عشقش می بینه اون نمی تونه عاشق بشه، عشق برای مافیا یعنی ضعف. اگر اون پسر وارد بازی بشه میشه نقطه ضعفش... تهیونگ حسابدار یه کافه کوچیک وسط شهره. یه پسر بی غل و غش همراه رفیق...