-دوست دارم.
اشک های بیشتری به پایین ریختن.
-تو قرار نیست بمیری!
جین همراه با یه کیت سمتمون اومد و پیراهن جانگکوک پاره کرد.
-من می دونم چطور انجامش بدم! پرستار بهم یه چیزایی یاد داد برو کنار ته.
چشم هاش به ارومی بسته شدن و من بیشتر هعق زدم برای همین جیمین پیشم اومد تا ارومم کنه.
***
جانگکوک روی همون تختی خوابیده بود که وقتی جیمین تیر خورده بود روش می خوابید. نامجون گفت که ما باید جی ایون بیاریم؛ اینطور می تونست درمانش کنه. جین توی ماشین لوله رو دراورده و با لباس جلوی خونریزی رو گرفته بود.
پیش جی ایون رفتیم و اون به سرعت شروع به کار کرد.
من به معنای کامل داغون بودم. بدنم می لرزید و احساس گمشدگی می کردم. اون باید خوب می شد. قبلا هم تیر خورده بود پس باید خوب می شد.
من بهش نیاز دارم.
دوباره شروع به گریه کردم و سرم روی شونه های جیمین گذاشتم. اشک های اون هم روی گونه هاش می غلتید.
اگر جانگکوک بهتر نمی شد...
نمی دونستم چطور ادامه بدم.
سه ساعت بعد، پرستار از اتاق بیرون اومد و ماسک و دستکش هاش دراورد. از جا بلند شدم و بهش زل زدم.
-حالش چطوره؟
لبخند زد.
-اون خوبه.
همگی اهی از سر اسودگی کشیدیم و من دستم روی قلبم گذاشتم.
+خوشبختانه گلوله به قلب یا هیچ کدوم از ارگان های اصلی برخورد نکرده. گلوله با فاصله ی میلی متری عبور کرده، اون واقعا شانس اورده که زندست. الان داره استراحت میکنه. به احتمال زیاد هم بخواد بره خونه ولی پیشنهاد میکنم همینجا بمونه. اگر نخواست سعی کنید حداقل توی تخت نگهش دارید. اون نیاز به استراحت داره؛ استراحت دادن به بدنش. بهش استرس ندید مجبورش نکنید از ماهیچه هاش کار بکشه.
همگی سری تکون دادیم و خدا رو بخاطر زنده موندش شکر کردیم.
پرسیدم:
-می تونم میتونم ببینمش؟
+می دونم چقدر عاشقشی. البته
ازش تشکر کردم و وارد اتاق شدم؛ پشت سرم در رو بستم.
به سوزن توی دستش و قفسه سینش که بالا و پایین می شد خیره شدم.
به ارومی سمتش رفتم و دستش رو گرفتم.
طره موی روی پیشونیش کنار زدم و پیشونیش بوسیدم.
اروم زمزمه کردم:
YOU ARE READING
MAFIA
Actionجئون جانگکوک سر دسته یه مافیای معروف و خشن اتفاقی به یک کافه میره و اولین عشقش می بینه اون نمی تونه عاشق بشه، عشق برای مافیا یعنی ضعف. اگر اون پسر وارد بازی بشه میشه نقطه ضعفش... تهیونگ حسابدار یه کافه کوچیک وسط شهره. یه پسر بی غل و غش همراه رفیق...