"12"

203 46 30
                                    

J.K pov:

-ممنونم لی.. بهتره ما دیگه بریم.

لی سر تکون داد و به ارومی خداحافظی کرد
تا دم در اومد و قبل از رفتنمون دوباره گفت
-اگه به کمک نیاز داشتین بازم بیاید

تهیونگ با لبخند سر تکون داد و دوباره تشکر کرد
سو سرجاش نبود پس نیاز نبود دوباره لبخندای الکی تحویلش بدم. سریع از ساختمون خارج شدم و مطمئن شدم صدای قدمای تهیونگو بشنوم

کنار ماشین ایستاد.
_ تو دیگه برو خونه ت. من یه تاکسی میگیرم یه روز که وقت داشتی میام.

ابرومو بالا دادم و جواب دادم
-پس پرونده ها با من میاد خونه..
نیشخندی زدم و نگاش کردم

_ چی؟؟ ولی این پایان نامه ی منه!!!

با حرص خندیدم و به پسر رو به روم خیره شدم
أصلا دلیلی نداشت بخوام پرونده رو با خودم ببرم اما، ترجیح میدادم با من بیاد.
بدون هیچ دلیل منطقی ای..

-اشتباه نکن، تحقیق ماست! پس جایی میمونه که من میخوام مگر اینکه بخوای همراهم بیای

_ خونه ی تیره و تاریک تو مگه میشه چیزی خوند آخه؟!

-اباژورو روشن میکنم برات..

کلافه دستش رو به پهلو هاش چفت کرد و دور خودش چرخید... با دیدن چیزی ناخودآگاه بالا پرید و دستم رو کشید

چشمامو گرد کردم و به حرکاتش خیره شدم
-چیشده؟

کنار خیابون یه سری وسایل بچگونه و بالماسکه بود که بینشون اون عینک آفتابیه جلف و مسخره ای که دورش ستاره های طلایی داشت و حالا روی چشم های من بود بدجوری توجه ش رو جلب کرده بود.

با نیش باز گفت: بخر بریم خونه‌ت.

کوک: این؟میخوای چیکار اینو؟

با تکخند پر حرصی پرسیدم.

_ من نمیخوام. تو میزنیش توی خونه و منم همه ی چراغ ها رو روشن میکنم بدون عذاب وجدان اینکه یکی تا چند دیقه دیگه از چشم هاش خون و چرک میزنه بیرون.

کلافه نگاش کردم
-بس کن تهیونگ، عینک خودمو میزنم راه بیفت بریم

_ نههه همین.
با بهت به پسر بچه‌ی رو به روم که پاشو روی زمین کوبید خیره شدم..

خیلی سریع نزدیکم اومد و توی گوشم پچ کرد:
باور کن توانایی اینو دارم که با پرونده هام تا خونه م رو بدوم.

Revuer [kookV, yoonmin]Where stories live. Discover now