Jk pov:
_چییی؟؟ به چه جرئت به موهات میخوای دست بزنی.
کش رو بهم پس داد.
_ببندشون
نیم نگاهی بهش انداختم.
-کوتاهش نکنم؟
کشو ازش گرفتم و بدون اینکه موهامو ببندم تو دستم گرفتمش.
_نه... معلومه که نه. در حد مرگ خوشگلت کرده.
با خنده گفت و دوباره دستش رو توی موهام کشید.
لبخند محوی زدم و سر تکون دادم
-نمیکنم.
با اومدن اس ام اس آدرسی که وکیل برام پیدا کرده بود رو خوند و من وارد جی پی اس کردم.
_چه سریع! احتمالا اگه جیمین هیونگ بفهمه توی دستگاهش یه جاسوس برای وکلا داره سکته میکنه.
_آدرس برای کدومشونه؟
آروم خندیدم و ماشینو روشن کردم
-احتمالا وانگ
_احتمالا؟ پیام های منو هم اینقدر با دقت میخوندی!
ته همونطور که سعی میکرد کاامل چشمشو برام بچرخونه، گوشی رو از توی جا لیوانی برداشت و دوباره چک کرد.
_هوم درسته وانگ بود. میبینی یه وقتا حدس هم خوبه.
گفتم: باید بدونیم راجع به چی باهاش حرف بزنیم و راضیش کنیم بیاد دادگاه.
با اطمینانی که عاشق بودنش توی ته بودم دستشو روی پام گذاشت: این کاریه که انجامش میدیم!
ـ ممنون.
خیلی شیک و نه در واقع طبیعی نشسته بود و سرشو بزرگ منشانه تکون داد. نتونستم نخندم و اشاره کردم:
چه عجب خوب نشستی..
_ دارم بزرگ میشم احتمالا.
دوباره دستش رو آرومتر توی موهام کشید.
_ میخوام حداقل الان شبیه ادم بزرگا باشم تا به حرفم گوش بدن.. دیدی وکیله چه حالی کرد. حالا فک کن از پشت شیشه ی ساختمون میدید من با یه وضع نابودی روی توام.
با جدیت اما چشم هایی که میدونستم مهربونی توشون رو میبینه گفتم: لازم نیست به خاطر کسی خودت نباشی. تو هم جدی هستی هم میتونی پاهات رو روی پای من بزاری!
هومی کشید ولی بعد پیشنهاد داد: نظرت چیه اینبار من پشت فرمون بشینم؟
پیشنهادش شیرین بود ولی نمیخواستم اذیت بشه. اول آخر این کار برای کمک به لی بود و تا اون سر شهر حداقل یک ساعت ترافیک فقط داشتیم.
بیشتر اصرار کرد: علنا باید تا اون سر شهر بریم.
-واقعا میخوای؟
YOU ARE READING
Revuer [kookV, yoonmin]
Fanfictionاون دیوونه بود پس توی لحظه ی اول شناختش.. خیلی عمیق تر از یه شناختن عادی. اون میتونست باهاش بمیره در حالی که تفنگ دست خودشه! درسته اون یه روانشناس بود! و آدم مقابلش... یه نویسنده ی روانپریشِ رمان های ترسناک تخیلی. ولی وقتی یکی از پرونده ها جامه ی وا...