Kook pov:
-بعد از اینکه حلقه رو گرفتیم، کجا بریم؟
صدایم آرام به گوشش رسید اما صفحه ی روشن شدهی موبایلش مجبورش کرد نگاهش را از من بدزدد و سوالم را فراموش کند.
-اینو جواب بدم میام.
اخم هایم را کمی در هم کشیدم، به ستون تکیه دادم و منتظرش ماندم. افکار مخربم باز هم به سرعت در سرم پیچید. کی زنگ زده بود که نمیتوانست کنار من با او صحبت کند؟
زمان زیادی نگذشته بود که صدای قدم های ته و جوری که سمتم میدوید نگاهم را مال خود کرد.
-جونگکوک بیا!
وحشت زده شدم، دست هایم به سرعت یخ زدند و نگاهم متعجب سمتش چرخید.
-چی چیشده؟
حتی فکر اینکه بلایی سر کس دیگری امده باشد باعث وحشتم میشد، جوری که قلبم به تپش میفتاد و دست هایم را مجبور به لرزش میکرد.
صدای بلند تهیونگ که هنوزهم تلفن کنار گوشش نگهداشته بود را شنیدم و سمتش دویدم.
-گفتی کدوم کانال؟
با شنیدن خبری که داشت از دهن خبرنگار بیرون خارج میشد با نگاه لرزانی که نمیتوانستم بفهمم از شوق است یا ترس نگاهم کرد و گوشی در دستش به وضوح لرزید.
-وای آره
سمتم چرخید و ارام بغلم کرد
_دیدی گفتم خبرنگارا بیخیال قضیه نمیشن. پرونده اینبار جدی تر ادامه پیدا میکنه.
با اومدن پیامی به گوشیم بهم اشاره کرد و نگاهم کرد.
با تعجب به شبکهای که اخبار سئول را پخش میکرد خیره شدم، اخباری که خیلی غیر مستقیم به پروندهی لی و قانون شکنی عدهای اشاره داشت.
همینم کافی بود تا بتوانم شاهد ها را به دادگاه برگردانم.
با ذوق عجیبی که در تنم امده بود محکم به خودم چسباندمش و به سرعت مجبور به رها کردنش شدم چون میخواستم پیامم را چک کنم
-سلام. معذرت میخوام آقای جئون، الان که از دادستانی برام محافظ فرستادن حتما تو دادگاه شرکت میکنم، جانگ هوا.
پیام را بلند خواندم و نگاه هیجان زده ای به او انداختم و ناباور زمزمه کردم: یعنی.. یعنی میتونیم ازادش کنیم؟
سرش را تند تند تکان داد.
_میتونیم عزیزم.آروم خندیدم و دستش را سمت خودم کشاندم، تو بغلم فشردمش و با حس خوبی عطرش را نفس کشیدم.
-همهش به خاطر توعه..
پوف کلافه ای کشید که به خندهم انداخت.
YOU ARE READING
Revuer [kookV, yoonmin]
Fanfictionاون دیوونه بود پس توی لحظه ی اول شناختش.. خیلی عمیق تر از یه شناختن عادی. اون میتونست باهاش بمیره در حالی که تفنگ دست خودشه! درسته اون یه روانشناس بود! و آدم مقابلش... یه نویسنده ی روانپریشِ رمان های ترسناک تخیلی. ولی وقتی یکی از پرونده ها جامه ی وا...