Jk pov:
چاقویی از روی میز برداشتم و با احتیاط مارک لباسش رو کندم. اون پوست صاف و روشن برای من بود.. اون.. بدون هیچ زخم و ایرادی تماما متعلق به من بود و نمیتونستم این فکر رو از ذهنم خارج کنم..
اینکه اون تا آخر رابطه مون همچنان اینقدر سالم میمونه؟!
کوک: حالا هی بگو من بزرگمو فلان، سر جمع پنج سالتم نمیشه.
بعد از کندن مارک لباسش سمتم برگشت و با انگشت به بدنش اشاره کرد.
ته: چه جوری میتونی به این بگی پنج سال؟
زبونمو روی لبم کشیدم و به چشماش خیره شدم. انگشت اشاره م رو روی سینه ش کشیدم و جواب دادم:
برای فهمیدن سنت، به بدنت نگاه نمیکنم.. به عقلت نگاه میکنم عزیزم..
با نیشخند سینه ش رو بین انگشتام گرفتم و فشردم تا عکس العملش رو ببینم.
سرش رو پایین انداخت و واضح لرزید.
_ فاک جونگکوک! نکن..
فشار انگشتامو بیشتر کردم و سرمو نزدیکش بردم و کنار گوشش زمزمه کردم:
چرا نه؟
_ اههمم..مم لطفا نکن.. نمیخوام. نمیخوام وقتی تو لباستم در نمیاری.
اون بچه میخواست رئیس باشه.. این غیر ممکن بود.. نه با همون بدنی که بهش اشاره میکرد.
سرمو کنار گوشش بردم و از فاصله ی خیلی نزدیک بهش خیره شدم.
_ چشمات یه چیز دیگه میگن.
دستمو توی تیشرتش بردم و اینبار بدون پوششی سینه ش رو لمس کردم.
آه بلندی کشید و من دیگه صبر نکردم. روی مبل کشوندمش و شکمشو روی پاهام فشار دادم.
دستمو توی موهاش کشیدم تا صورتشو ببینم.
دست دیگه م کمرشو گرفت و به پام چسبوندم.
کوک: گفتی نمیخوای؟ هوم؟؟
_ آههه جونگکوک لطفا..
کاملا راضی وقت بازی من بود. موهاشو ول کردم و دستمو تا روی باسنش پایین کشیدم.
با دست دیگه م شلوارشو پایین بردن و فشار عضوش رو به رون هام حس کردم.
_ لطفا چی ته؟
_ لطفا.. لطفا.. اهه لمسم کن.
سرش رو با کاهش انرژی پایین انداخت. نیشخند صدادارم با پایین کشیدن شورتش بلند شد.
این بار دستمو روی باسن لختش کشیدم و منتظر موندم..
کوک: چی گفتی؟
_ گفتم که.. لمسم کن جوری که نتونم راه برم..
نیشخند ناخودآگاه غلیظ تر شد و ضربه ی محکمی به باسنش زدم.
YOU ARE READING
Revuer [kookV, yoonmin]
Fanfictionاون دیوونه بود پس توی لحظه ی اول شناختش.. خیلی عمیق تر از یه شناختن عادی. اون میتونست باهاش بمیره در حالی که تفنگ دست خودشه! درسته اون یه روانشناس بود! و آدم مقابلش... یه نویسنده ی روانپریشِ رمان های ترسناک تخیلی. ولی وقتی یکی از پرونده ها جامه ی وا...