Tae pov:
اخم ظریفی کردم و با جدیت گفتم.
_من هستم جونگکوک-پیش من نیستی
اروم زمزمه کرد و سرشو کج کرد تا بیشتر لمسش کنم..
چشمام رو بستم. دستم از روی صورتش افتاد و سرم رو به سینه ش چسبوندم.هیچ حرفی نمیتونستم بزنم.
دستشو دورم حلقه کرد و بی حرف بوسهای روی موهام نشوند
نفس عمیقی کشید و بیشتر به منو به خودش چسبوند.دستم رو بالا آوردم و گونه و موهاش رو نوازش کردم.
_بهتر میشی.. قول میدم. بیا بریم خونه. شب به شوگا و جیمین بگیم بیان پیشمون برای شام... یه قرار ملاقات هم با اون یارو عه میزارم میرم میبینمش چی بود اسمش.. از اسمشم خوشم نیومد.
دوست پسر نانا رو میگم.با حس دستام روی صورتش چشماشو بست و نفس عمیقی کشید
-هرچی که تو بخوای.. همون میشه.با اومدن شوگا و جیمین به سالن، چشماشو بهشون دوخت..
جیمین با تعجب بهش نگاه کرد وخواست حرفی بزنه که با اشارهش ساکت شد.انگار مشکل بینشون حل شده بود که کنار هم روی مبل نشستن، جیمین دیگه اخماش توهم نبود و شوگام جز کبودی زیر چشمش، انگار خوب بود..
چشماش میدرخشید.
جونگکوک انگار توی فکر بود. پس زودتر ازش بلند شدم.
_ما دیگه بهتره بعد از دو هفته اقامت موقت بریم.
با خنده گفتم و به کوک اشاره کردم بلند بشه.وسایلمون رو از اتاق مهمانی که شوگا بهمون داده بود جمع کردم و سمت خونه حرکت کردیم.
در خونه رو بازکردم و پشت سرم داخل اومد.نفس عمیقی کشید.
-اینجا.. دلم تنگ شده بود.. برای با تو اینجا بودن
از پشت بغلم کرد و دستشو دور شکمم حلقه کرد.سرم رو به گردنش فشار دادم و دستام رو روی دستاش که دور کمرم بود فشردم.
لبشو روی گردنم گذاشت و بوسید عطرمو بو کشید و اروم ازم جدا شد
با صدای آرومی زمزمه کرد.
-باید استراحت کنی.. من وسایلو میبرم بالاساک لباسمونو گرفت و از کنارم رد شد
دستش رو سریع گرفتم و نگه ش داشتم، برگشت و نگاهم کرد..
_قرار شد خودمون رو سانسور نکنیم.بهش نزدیک شدم و دستم رو از کنار موهاش تا پشت سرش کشیدم.
با حرکت دستم چشماشو بست و دستهی ساکو محکم تو دستش گرفت.
-الان وقتش نیست.. تو..دستمو گرفت و پشتشو بوسید.
-تو حالت زیاد خوب نیست.اخم کردم و نگاش کردم ..
_مثل بچه ها باهام رفتار نکن جونگکوک.
YOU ARE READING
Revuer [kookV, yoonmin]
Fanfictionاون دیوونه بود پس توی لحظه ی اول شناختش.. خیلی عمیق تر از یه شناختن عادی. اون میتونست باهاش بمیره در حالی که تفنگ دست خودشه! درسته اون یه روانشناس بود! و آدم مقابلش... یه نویسنده ی روانپریشِ رمان های ترسناک تخیلی. ولی وقتی یکی از پرونده ها جامه ی وا...