عطر ناآشنا

474 96 184
                                    


قطعا سخت‌ترین کار برای ییبو تو اون لحظه لمس دست‌های مردی بود که با بی‌رحمی تمام بدترین خاطرات رو براش ساخته بود.

اگه دستش رو به نشونه همکاری داخل دست هانگا می‌گذاشت، مطمئن بود دوباره وجودش رو کثیفی می‌گیره؛ برای همین فقط نگاهی بهش انداخت و گفت:

برای دست دادن خیلی زوده آقای ون. امیدوارم یک ماه بعدم همین نظرو داشته باشید. با اجازه!

بعد به باقی افراد جلسه تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد. احساس خفگی داشت. دلش می‌خواست هر چه زودتر بره خونه یا به ملاقات پدرش بره.

به اتاق پدرش رفت. نمی‌تونست پشت میز ریاست پدرش بشینه؛ برای همین روی صندلی‌های عادی نشست. کمی چشماشو بست تا ذهنش آروم بشه.

مشکل این بود که نمی‌دونست چطور باید سود شرکت رو بالا ببره. فقط باید یک جوری میز ریاست رو برای پدرش نگه می‌داشت. موبایلش رو از جیبش در آورد. پیام جدیدی براش اومده بود:

رئیس کوچولو، جلسه چطور بود؟

-حتی دلمم نمی‌خواد یه لحظه اینجا بمونم. یه ماه فرصت دارم شرکت رو به سوددهی برسونم!

جان سریع جوابش رو داد:

یه ماه هم زمان خوبیه؛ نگران نباش همه کنارتیم!

ییبو لبخندی زد. همین که جان کنارش بود، یه دنیا ارزش داشت. گوشی رو کنار گذاشت. با شنیدن صدای در، سرش رو بالا برد. با دیدن پدر جکسون از جاش بلند شد و با خوشحالی گفت:

عمو!

پدر جکسون لبخندی زد و گفت:

انگار یه ییبو دیگه دارم می‌بینم.

ییبو در حالی که پدر جکسون رو به نشستن دعوت می‌کرد، گفت:

خیلی سخته. داشتم پس میفتادم.

-جدی سختت بود؟ من که داشتم از دوربین‌ها نگاهت می‌کردم. انگار چند سال بود ریاست مجموعه رو دوشته. با کار آخرت خیلی حال کردم.

ییبو لبخند خجالت‌زده‌ای زد و گفت:

برای پدرم نتونستید کاری کنید؟ پدرم بی‌گناهه، نباید اونجا بمونه! برای قلبشم نگرانم. اون تازه عمل کرده. این همه استرس براش خوب نیست!

پدر جکسون با لبخند و حوصله جواب ییبو رو داد:

نگران نباش. دارم با وکیل خودم و پدرت یه کارهایی میکنم اما میدونی این اتهامی نیست که به راحتی ازش چشم‌پوشی بشه؛ برای همین ممکنه کمی طول بکشه. تو فقط سعی کن سهام شرکت رو نگه داری و البته مراقب خودت باشی.

ییبو با ناامیدی سری تکون داد و گفت:

تمام تلاشمو میکنم.

آقای وانگ به صندلی تکیه داد و گفت:

𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑌𝑜𝑢 𝐴𝑙𝑤𝑎𝑦𝑠 𝑆𝑡𝑎𝑦 𝐵𝑦 𝑀𝑦 𝑆𝑖𝑑𝑒? (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑)Where stories live. Discover now