الهه ها جاودان نبودند؟

577 110 244
                                    


خونه جایی هست که قلبت اونجا می‌تپه!

دقیقا مثل حال و هوایی که برای ییبو وجود داشت. در حالی که آیوان رو بغل گرفته بود، رمز در رو وارد کرد.

آروم آیوان رو به همراه داروهای جدیدی که خریده بود، روی کاناپه گذاشت. دوباره سرکار رفتن‌های جان شروع شده بود و این کمی اذیتش می‌کرد ولی مجبور بود تحمل کنه.

احساس می‌کرد بدنش بوی بیمارستان گرفته و از اونجایی که دلش نمی‌خواست اینطور به استقبال جان بره، تصمیم گرفت یک دوش مختصر بگیره.

قبل از اینکه وارد حموم بشه، در حالی که پیراهنی به تن نداشت از خودش سلفی گرفت و برای جان ارسال کرد:

پسرت بعد از یک روز طولانی و خسته‌کننده داره میره حموم. اگه زنگ زدی و جواب ندادم بدون حمومم و نگران نشو!

هنوز دو دقیقه از ارسال پیام نگذشته بود که جوابش رو گرفت:

وانگ کوچک اما من احساس نمیکنم قصدت از این کار نگرانی من بوده باشه. احساس میکنم یکی اینجا هوس شیطنت کرده!

ییبو بعد از خواندن پیام لبخندی زد و برای جان نوشت:

شیائوجان... فقط خواستم بدونی بهتر از من نمی‌تونی پیدا کنی و اون دختره هر چی گفت بهش توجه نکن! بفهمم حتی بادمجوناتم بهش دادی اونوقت باید سال‌ها جلوم زانو بزنی تا ببخشمت...

جان به حساسیت ییبو نسبت به یانگزی لبخندی زد. نگرانی‌هاشو درک می‌کرد؛ چونکه اون هم این حساسیت‌هارو نسبت به ییشینگ داشت اما بعدها متوجه شد ییشینگ میتونه نسبت به خیلی‌ها برای ییبو قابل‌اعتمادتر باشه... در جواب پیامش نوشت:

نه تنها رو زمین، بلکه توی کهکشون‌ها هم کسی پیدا نمیشه که بتونه حتی برای یک لحظه جای تورو توی قلبم بگیره... برو حموم، زیاد زیر دوش آب داغ نمون که برای قلبت خوب نیست... شب که برگشتم جواب این عکس خوشمزتم میدم!

با تمام وجود مراقب بود از چه کلمه‌هایی استفاده نکنه... دوست داشتن همین نبود؟

بعد از ارسال پیام، گوشیشو کنار گذاشت تا به ادامه طرح‌هاش رسیدگی کنه. از خداوند ممنون بود که امروز یانگزی نبود که سوهان روحش بشه؛ چون که بعضی از رفتارهاش غیرقابل تحمل بودند.

با همین حال خوب و نبود هیچ مزاحمی می‌تونست کارهای سه روزش رو تنها در چند ساعت انجام بده و اینطوری برای گل آفتابگردونش بیشتر وقت بذاره!

*****************

بعد از دوش گرفتن، لباس‌هاشو پوشید و سریع موهاشو سشوار کشید. به سمت پذیرایی رفت. با دیدن آیوان که مظلوم یک جا نشسته و مژه‌هاش اشکی هست، با نگرانی جلو رفت.

روبه‌روش زانو زد و در حالی که دستشو به چشماش می‌کشید، گفت:

آیوان بگو ببینم چیشده؟؟

𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑌𝑜𝑢 𝐴𝑙𝑤𝑎𝑦𝑠 𝑆𝑡𝑎𝑦 𝐵𝑦 𝑀𝑦 𝑆𝑖𝑑𝑒? (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑)Where stories live. Discover now