_میتونی ترجمش کنی ؟
بلند شدمو سمت میز یونگی رفتم . مجبور بودم یکم خم شم تا کامپیوترشو ببینم .
+عام ... این یکیشو خوب میشناسم . ویروسه چیزی نیست ...
دستمو از جلوی یونگی بردم و موس رو توی دستم گرفتم .
(میفهمی داری چه غلطی میکنی اش؟)
چیکار کنم خب دارم کمک میکنم .
(اینجوری؟ وضعیتتو دیدی ؟ تو حلقشی)
چاره بهتری داری ؟
_اش؟
حل شدم و دستمو عقب کشیدم که صاف خورد توی دماغش .
دستشو بالا اورد و گذاشت رو دماغش .
منم سریع رفتم سمت دستمال که دستم خورد به ماگش و افتاد زمین .
دستمو روی گوشم گذاشتم .
(ریدی)
خفه شوووو
خم شدم و تند تند تیکه های درشت و ریز ماگو جمع میکردم .
+واقعا متاسفم نمیدونم چی بگم ...
میترسیدم سرم داد بزنه یا بگه "فقط یه روز اینجایی و اینهمه گند زدی ..."
تند تند قطعاتو رو میز میزاشتم که دستم درد گرفت ... فک کردم بریدم ولی چیزی نشده بود که یکدفعه ای یونگی دستمو از مچ گرفت و بلند کرد .
خودشم رو به روم وایساد .
_اش اروم باش اتفاقی نیوفتاده همچیز اوکیه ؟ تو قصدت کمک بود باشه ؟
نگاهم رفت سمت دماغ قرمزش ...
پوستش به شدت سفید بود و طبیعی بود بعد اون ضربه دماغش قرمز شه ...
ناخواسته دستمو بالا بردم و روی دماغش کشیدم ...
با تعجب به دستمو حرکاتم نگاه میکرد .
+مطمعنی خوبی؟
(داری چه گوهی میخوری؟)
نمیدونم ... واقعا نمیدونم چرا انقدر رفتارای اشتباه و خطاهام نسبت به اون مرد برام ازار دهنده بود ...
YOU ARE READING
Be Alright
Fanfiction*فیک استریت پروانه به خرس گفت دوستت دارم خرس گفت من الان میرم خواب زمستونی و بهار به بعد باهم میمونیم ولی خبر نداشت عمر پروانه فقط سه روزه ...3>