P10

15 4 0
                                    

_میتونی ترجمش کنی ؟

بلند شدمو سمت میز یونگی رفتم . مجبور بودم یکم خم شم تا کامپیوترشو ببینم .

+عام ... این یکیشو خوب میشناسم . ویروسه چیزی نیست ...

دستمو از جلوی یونگی بردم و موس رو توی دستم گرفتم .

(میفهمی دا‌ری چه غلطی میکنی اش؟)‌

چیکار کنم خب دارم کمک میکنم .

(اینجوری؟ وضعیتتو دیدی ؟ تو حلقشی)

چاره بهتری داری ؟

_اش؟

حل شدم و دستمو عقب کشیدم که صاف خورد توی دماغش .

دستشو بالا اورد و گذاشت رو دماغش .

منم سریع رفتم سمت دستمال که دستم خورد به ماگش و افتاد زمین .

دستمو روی گوشم گذاشتم .

(ریدی)

خفه شوووو

خم شدم و تند تند تیکه های درشت و ریز ماگو جمع میکردم .

+واقعا متاسفم نمیدونم چی بگم ...

میترسیدم سرم داد بزنه یا بگه "فقط یه روز اینجایی و اینهمه گند زدی ..."

تند تند قطعاتو رو میز میزاشتم که دستم درد گرفت ... فک کردم بریدم ولی چیزی نشده بود که یکدفعه ای یونگی دستمو از مچ گرفت و بلند کرد .

خودشم رو به روم وایساد .

_اش اروم باش اتفاقی نیوفتاده همچیز اوکیه ؟ تو قصدت کمک بود باشه ؟

نگاهم رفت سمت دماغ قرمزش ...

پوستش به شدت سفید بود و طبیعی بود بعد اون ضربه دماغش قرمز شه ...

ناخواسته دستمو بالا بردم و روی دماغش کشیدم ...

با تعجب به دستمو حرکاتم نگاه میکرد .

+مطمعنی خوبی؟

(داری چه گوهی میخوری؟)

نمیدونم ... واقعا نمیدونم چرا انقدر رفتارای اشتباه و خطاهام نسبت به اون مرد برام ازار دهنده بود ...

Be AlrightWhere stories live. Discover now