رفت توی سایت (های خاکبرسری) و یه ویدئو پلی کرد .
با دستام به بولیزش چنگ زدم .
+نکن اینکارو نمیت ... نمیتونم ...
داشتم شل میشدم و هیچ دفاعی از خودم نداشتم . تهیونگو روی تخت حل دادم و روش رفتمو لباشو بوسیدم .
اره من اونو بوسیدمش ...
شاید اگه هر زمانی غیر اونموقع بود اینکارو نمیکردم و یا شاید عقب میکشیدمو از اون خونه تا ابد میرفتم .
ولی اون عقب نکشید و اروم همراهی میکرد .
دستمو زیر لباسش بردم ولی اجازه پیشروی نداد و منو بلند کرد و خودش نشست و منو روی پاش گذاشت .
دستشو اروم روی شکمم کشید و بعد یواش تر رفت سمت پایین .
از حس تماس و لمس های اون مرد تک تک سلول های بدنم احساس رضایت و شادی میکردن ...
با دست هام به دستش سرعت میدادم ...
بالاخره دستش رسید و شروع کرد به طرز دیوانه کننده ای منو به ارضا رسوندن .
نمیتونستم اون حس اون لحظه رو درک کنم و همینطور حس ارامشی که ازش میگرفتم و اون زمان من کاملا یه نفر دیگه بودم .
بعد از دومین دفعه ای که اومدم بیحال توی بدن تهیونگ افتادم .
دستشو از شلوارم دراورد و با من سمت سرویس اتاق رفت .
کامل همه جارو تمیز کرد و دستای خودشم شستو منو روی تخت خوابوند .
YOU ARE READING
Be Alright
Fanfiction*فیک استریت پروانه به خرس گفت دوستت دارم خرس گفت من الان میرم خواب زمستونی و بهار به بعد باهم میمونیم ولی خبر نداشت عمر پروانه فقط سه روزه ...3>