تهیونگ_اش نمیخوای پاشی ؟
تکون ارومی به خودم دادم .
_پاشو شب شد ... ساعت دوعه
وقتی یکم چرخیدم فهمیدم بشدت بدن درد دارم .
ناخواسته اخی گفتم .
تهیونگ نزدیکم شد و دستشو روی سرم گذاشت .
_اش خوبی؟
تند تند سر تکون دادمو خواستم پاشم که نتونستم .
تهیونگ سریع دویید رفت و یه قرصو اب اورد .
_چیزی نیست بخور خوب میشی ...
بد خوابیده بودم و حالام کل بدنم بشدت درد میکرد .
گوشیم زنگ خورد .
لیهان_اش میای امروز بریم بیرون ؟
+لی ...
_چیشده ؟
+بدنم خیلی درد میکنه فک میکنم بخاطر شوک دیشب بوده .
_بیام پیشت ؟ اوکی سوال نداره اومدم پیشت .
چشم غره ای رفتم .
گوشیو کنار گذاشتمو نشستم .
_برات ناهارتو میارم سریع بخور باشه ؟
سرمو تکون دادم که با دستش چونمو گرفت .
_زبون برای اینجور موقع ها افریده شده .
وقتی رفت بیرون پشتش شکلک دراوردم . مرتیکه خر .
******
لیهان_این مردددد خیلی جذابه ...
بعدش روزنامه ای که دستش بودو بهم نشون داد . عکس یونگیو بزرگ چاپ کرده بودن .
یدونه محکم زدم تو سرش .
_یا اونی نکن ... غیرتی شدی نه ؟
+لیهانا میزنم تو دهنت .
_بغل خوب بود دیروز نه ؟
+کثافت تو از کجا میدونیییی
_توف تو پنجره های شیشه ای ...
بعدم خندیدو رفت دم اتاق .
_تازه ددیم دید ...
خندیدم بهش ... ددیو مرگ .
دوباره روزنامه رو برداشتم که لبخند خبیث لیهان اومد .
+هنوز نمیدونم .
_بله رو بگو دیگه ...
BẠN ĐANG ĐỌC
Be Alright
Fanfiction*فیک استریت پروانه به خرس گفت دوستت دارم خرس گفت من الان میرم خواب زمستونی و بهار به بعد باهم میمونیم ولی خبر نداشت عمر پروانه فقط سه روزه ...3>