P15

13 3 2
                                    

تهیونگ_اش نمیخوای پاشی ؟

تکون ارومی به خودم دادم .

_پاشو شب شد ... ساعت دوعه

وقتی یکم چرخیدم فهمیدم بشدت بدن درد دارم .

ناخواسته اخی گفتم .

تهیونگ نزدیکم شد و دستشو روی سرم گذاشت .

_اش خوبی؟

تند تند سر تکون دادمو خواستم پاشم که نتونستم .

تهیونگ سریع دویید رفت و یه قرصو اب اورد .

_چیزی نیست بخور خوب میشی ...

بد خوابیده بودم و حالام کل بدنم بشدت درد میکرد .

گوشیم زنگ خورد .

لیهان_اش میای امروز بریم بیرون ؟

+لی ...

_چیشده ؟

+بدنم خیلی درد میکنه فک میکنم بخاطر شوک دیشب بوده .

_بیام پیشت ؟ اوکی سوال نداره اومدم پیشت .

چشم غره ای رفتم .

گوشیو کنار گذاشتمو نشستم .

_برات ناهارتو میارم سریع بخور باشه ؟

سرمو تکون دادم که با دستش چونمو گرفت .

_زبون برای اینجور موقع ها افریده شده .

وقتی رفت بیرون پشتش شکلک دراوردم . مرتیکه خر .

******

لیهان_این مردددد خیلی جذابه ...

بعدش روزنامه ای که دستش بودو بهم نشون داد . عکس یونگیو بزرگ چاپ کرده بودن .

یدونه محکم زدم تو سرش .

_یا اونی نکن ... غیرتی شدی نه ؟

+لیهانا میزنم تو دهنت .

_بغل خوب بود دیروز نه ؟

+کثافت تو از کجا میدونیییی

_توف تو پنجره های شیشه ای ...

بعدم خندیدو رفت دم اتاق .

_تازه ددیم دید ...

خندیدم بهش ... ددیو مرگ .

دوباره روزنامه رو برداشتم که لبخند خبیث لیهان اومد .

+هنوز نمیدونم .

_بله رو بگو دیگه ...

Be AlrightNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ