یونگی_اقای جعون شما کارتون تموم شده احیانا ؟ اگر که بله پس بیاید اتاقم تا پرونده های جدیدو بدم .
جونگکوک به تته پته افتاد .
_من...چی...پر...چیززه...
اروم خندیدم .
یهویی چشمای یونگی برگشت سمتم . یه نگاه آروم و خاص ...
(خفه شو و خندتو جمع کن)
سریع حالت اولیه برگشتم و قیافه یونگیم حالت عادی برگشت .
جونگکوک رفت اتاقش .
منم خواستم برم که یونگی صدام کرد .
_اش ...
برگشتم سمتش ...
چرا همیشه من اش بودم و بقیه خانم/اقا و فامیلی ...
_خوبی؟
+ممنونم ولی چطور؟
_بخاطر قرص
ناخوداگاه دستی به گلوم کشیدم .
(مرتیکه الان یادش افتاده؟
برو بهش بتوپ بخاطر حماقتش)+مرسی خوبم .
لبخندی زد .
_راستی میخواستم بگم امروز میتونی بیای اتاق من جای منشی بشینی ؟ اون امروز نیست و منم یکم کارام سنگینه ...
دودل بهم نگاه میکرد . از خدام بود .
پروژه های من خیلی سنگین و سخت بود ولی میتونستم تو جمعو جور کردن کارای یونگی کمکش کنم اینجوری کمتر خسته میشم .
(بابا میخواد مختو بزنه شایدم بهت تجاوز کنه دختره ی نفهم)
ولی اون خیلی جذاب بود .
(میدونی که دوست دختر داره)
اره ولی دلیل نمیشه جذاب نباشه ...
(خری دیگه ... اون از شوهر مامانت و اینم از رئیست)
یهویی دلم گرفت ... تهیونگ ... خیلی میترسیدم که قراره چی بشه ...
(از دست کارات ...)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Be Alright
Hayran Kurgu*فیک استریت پروانه به خرس گفت دوستت دارم خرس گفت من الان میرم خواب زمستونی و بهار به بعد باهم میمونیم ولی خبر نداشت عمر پروانه فقط سه روزه ...3>