P13

12 3 0
                                    

تا راه شرکت پرواز کردم و رفتم تو که دیدم لیهان کف اتاق نشسته و دستش جلوی دهنشه ...

+لی ... وای خدا دق مرگ شدم چیشده ؟

یونگی اومد سمتمون .

_انیس ... انیس یکی از کارمندای بخشی بود که ازش دزدی شد ... اون نیست ...

+چی؟

لیهان_اون خیلی دختر خوبیه اش ... من خیلی نگرانشم ...

+هیچ ایده ای ندارید اونا کی بودن یا چرا بخوان اونکارو کنن ...

یونگی_اونا برای شرکت تریدات روبه روی مان ...

هیچ ایده ای نداشتم ... ناراحت بودم ...

+میرم ببینم چی از صندوق مونده ... چون کلیدش فقط دست منه ...

یونگی سری تکون داد ...

رفتم سمت اتاق و کلیدمو توش چرخوندم ... میتونستم ببینم که در یکم خوردگی داره .

وارد که شدم رفتم سمت صندوقچه بزرگ و رمزشو زدم ... هیچی نبود ...

بعدش چشممو سمت میز برگردوندم و بوی بدی به مشامم رسید . رفتم سمت میز و دیدم که یه نفرو دیدم ... اون مرده بود .

نمیتونستم هیچ حرفی بزنم و هیچی بگم ... دهنم قفل شده بود ....

دستمو روی قلبم گذاشتم ... نزدیک بود از سینم بیرون بزنه ...

یونگی و لیهان اومدن سمتم و قیافه شوکه منو دیدن و سمتم اومد و چشمشون به جسد خورد .

لیهان_انیس ...

Be AlrightTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang