تا راه شرکت پرواز کردم و رفتم تو که دیدم لیهان کف اتاق نشسته و دستش جلوی دهنشه ...
+لی ... وای خدا دق مرگ شدم چیشده ؟
یونگی اومد سمتمون .
_انیس ... انیس یکی از کارمندای بخشی بود که ازش دزدی شد ... اون نیست ...
+چی؟
لیهان_اون خیلی دختر خوبیه اش ... من خیلی نگرانشم ...
+هیچ ایده ای ندارید اونا کی بودن یا چرا بخوان اونکارو کنن ...
یونگی_اونا برای شرکت تریدات روبه روی مان ...
هیچ ایده ای نداشتم ... ناراحت بودم ...
+میرم ببینم چی از صندوق مونده ... چون کلیدش فقط دست منه ...
یونگی سری تکون داد ...
رفتم سمت اتاق و کلیدمو توش چرخوندم ... میتونستم ببینم که در یکم خوردگی داره .
وارد که شدم رفتم سمت صندوقچه بزرگ و رمزشو زدم ... هیچی نبود ...
بعدش چشممو سمت میز برگردوندم و بوی بدی به مشامم رسید . رفتم سمت میز و دیدم که یه نفرو دیدم ... اون مرده بود .
نمیتونستم هیچ حرفی بزنم و هیچی بگم ... دهنم قفل شده بود ....
دستمو روی قلبم گذاشتم ... نزدیک بود از سینم بیرون بزنه ...
یونگی و لیهان اومدن سمتم و قیافه شوکه منو دیدن و سمتم اومد و چشمشون به جسد خورد .
لیهان_انیس ...
KAMU SEDANG MEMBACA
Be Alright
Fiksi Penggemar*فیک استریت پروانه به خرس گفت دوستت دارم خرس گفت من الان میرم خواب زمستونی و بهار به بعد باهم میمونیم ولی خبر نداشت عمر پروانه فقط سه روزه ...3>