بعد از یکم سخنرانی دیگه راجب نکات یکم ارومتر بودم ولی هنوزم خیلی درکش سخت بود .
+یعنی قرصایی که من میخوردم همون جلوگیری از وارد شدن به همون هیته ؟
سرشو تکون داد .
+من چجوری باید جفتمو پیدا کنم ؟
یونگی لبخندی زد .
_میدونستم میپرسی ... باید بگردی تا یکی که قلبت همیشه به فکرشه و همیشه بخاطرش میتپه رو پیدا کنی و کلا جوریه خودت بفهمی دیگه ...
اوهومی گفتم ...
یعنی میشد خودش باشه ؟
سر میز نشستیمو در حال خوردن ناهار بودیم .
+میگم ... تو جفتت امگاعه؟
انگار تعجب کرد .
_جفت من ؟
+اره دوست دخترتو میگم ...
یهو شروع کرد سرفه کردن .
بهش یه لیوان اب دادم .
_من دوس دختری ندارم .
+اخه اخه با اون دختره ... فاک یو جونگکوک ...
_چی ؟
+هیچی ...
بعدم غذامونو خوردیم .
_سوالی نداری ؟
+چرا صبح عصبی بودی؟
_سوالی راجب موضوعاتی بغیر از من نداری؟
اروم سرمو انداختم پایین .
(مرتیکه کثافت مو سفید)
_بخاطر اینکه تو جفت منی ... و پریشب احساس کردم داری با فرد دیگه ای بهم خیانت میکنی ...
چشام چهارتا شد ...
ودف
قلبم الان وای میسته ؟
+چ ... چی ... منظورت چیه ؟
_کساییکه جفت همن کارای همو حس میکنن ... خصوصا خیانتو ... حتی اگه مارک نشده باشن .
+یعنی من و تو ؟ ...
_باید دید ... نمیدونم ...
+اوه خدای من ...
دروغ نگم اون لحظه قلبم داشت در میومد . خصوصا اون لحنه درتی و هورنی وارد یونگی باعث شد فک کنم الانه که بمیرم ...
YOU ARE READING
Be Alright
Fanfiction*فیک استریت پروانه به خرس گفت دوستت دارم خرس گفت من الان میرم خواب زمستونی و بهار به بعد باهم میمونیم ولی خبر نداشت عمر پروانه فقط سه روزه ...3>