P26

14 3 2
                                    

بعد از یکم سخنرانی دیگه راجب نکات یکم ارومتر بودم ولی هنوزم خیلی درکش سخت بود .

+یعنی قرصایی که من میخوردم همون جلوگیری از وارد شدن به همون هیته ؟

سرشو تکون داد .

+من چجوری باید جفتمو پیدا کنم ؟

یونگی لبخندی زد .

_میدونستم میپرسی ... باید بگردی تا یکی که قلبت همیشه به فکرشه و همیشه بخاطرش میتپه رو پیدا کنی و کلا جوریه خودت بفهمی دیگه ...

اوهومی گفتم ...

یعنی میشد خودش باشه ؟

سر میز نشستیمو در حال خوردن ناهار بودیم .

+میگم ... تو جفتت امگاعه؟

انگار تعجب کرد .

_جفت من ؟

+اره دوست دخترتو میگم ...

یهو شروع کرد سرفه کردن .

بهش یه لیوان اب دادم .

_من دوس دختری ندارم .

+اخه اخه با اون دختره ... فاک یو جونگکوک ...

_چی ؟

+هیچی ...

بعدم غذامونو خوردیم .

_سوالی نداری ؟

+چرا صبح عصبی بودی؟

_سوالی راجب موضوعاتی بغیر از من نداری؟

اروم سرمو انداختم پایین .

(مرتیکه کثافت مو سفید)

_بخاطر اینکه تو جفت منی ... و پریشب احساس کردم داری با فرد دیگه ای بهم خیانت میکنی ...

چشام چهارتا شد ...

ودف

قلبم الان وای میسته ؟

+چ ... چی ... منظورت چیه ؟

_کساییکه جفت همن کارای همو حس میکنن ... خصوصا خیانتو ... حتی اگه مارک نشده باشن .

+یعنی من و تو ؟ ...

_باید دید ... نمیدونم ...

+اوه خدای من ...

دروغ نگم اون لحظه قلبم داشت در میومد . خصوصا اون لحنه درتی و هورنی وارد یونگی باعث شد فک کنم الانه که بمیرم ...


Be AlrightWhere stories live. Discover now