P39

31 5 0
                                    

(شازده خیلی جدی گرفتیا)

اون منو دوس داره

(زرت)

یا اینجوری نگو

(هنوز معلوم نیست باید بکنتت تا بفهمی)

برو گمشو اصلا دیگه باهات حرف نمیزنم .

رفتم سمت کشوش .

(یه بولیزشو بردار بو کن)‌

موافقم ولی میترسم ...

در کشوشو باز کردم ...

وای چقدر منظمه این پسر .

من یه بولیزشو بردارم همچیز بهم میخوره که ...

(عطرش رو میزه)

عطرشو برداشتو نزدیک دماغم کردم .

+اه خیلی خوشبوعه ولی عطر خودش خیلی بهتره ...

بعدش سرجاش گذاشتمو برگشتم تو پذیرایی .

یه ساعتی گذشته بودو حوصلم سر رفته بود ... چیکار میتونم کنم ک یونگی وادار شه بیاد خونه؟

برم بار مست کنم؟

نه اونجوری ناراحتش میکنم ...

بگم تهیونگ اینجاست؟

نه نگرانش میکنم ...

بگم حالم بده ؟

نه بازم نگران میشه ...

(بگو رفتی تو دوران هیتت)‌

راس میگیییی ... ایده نابیه ...

خب بزار چنتا پورن ببینم تو گوشیم یکم که تحریک شدم زنگ میزنم ...

******

دارم از درد میمیرم ...

گوشیو برداشتمو شماره یونگیو گرفتم و سعی کردم با سکسی ترین حالت ممکن باهاش حرف بزنم ...

+یونگی ...

_چیشده اش؟

+اش کوچولوت خیلی هورنی شده ... میخواد که خودشو یکم ارضا کنه ... اون خیلی درد داره ...

_چی ؟

+دستش نمیتونه طاقت بیاره ... داره میره ...

_اش دست نزن میدونی که من اذیت میشم ...

+ولی ددیش مارکش نکرده میتونه مگه نه ؟ آهههه ...

_لعنتی تکن الان زود میام خب ؟

بعدش قطع کرد ...

خیلی جواب بود ولی واقعا من خیلی حس شهوت داشتم .

یونگی زود برس ...


Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Jun 03, 2022 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

Be AlrightOnde histórias criam vida. Descubra agora