[ این قسمت : ایگنور کننده ]
گذشتهها گذشته؟
نه. معلومه که به همین کشکی نمیشه گذشته رو انداخت تو زبالهدونی و وانمود کرد همه چی تموم شده و دیگه اهمیتی نداره! البته این چیزی بود که جونگکوک بهش فکر میکرد چون اونطور که به نظر میرسید تهیونگ بدجور از اون گذشتهای که کوکی بهش محل سگم نمیداد زخم خورده بود که اینجوری داشت تلافی میکرد.منظورم اینه که اون پسر نه تنها دیگه به کوکی نگاه نمیکرد که هیچ، مدام براش چشم میچرخوند، جوری که جونگکوک دیگه داشت به این حرکتش فوبیا میگرفت و دلش میخواست چشمهای تهیونگ رو از کاسه دربیاره! بیخیال، کوکی که اونقدر ظالم و پلید نبود، فقط اینکه تهیونگ تو این چند روز -با چس کردنش- دمار از روزگار پسر در آورده بود.
اولش که مجبور شد همه چی رو به بنگتن بفهمونه.
+ و بعدش من فهمیدم کسی که دوستش دارم ایسول نیست و تهیونگه!
گفتنش آسون نبود ولی جونگکوک داشت برای بارِ صدم این حرف رو بازگو میکرد و هربار هوسوک از خوشحالی جیغ میزد، یونگی خمیازهکنان متعجب پلک میزد و جیمین، اون پسر انگار در افق سیر میکرد.
_ صبر کن چطور...
جیمین که انگار مغزش درحال تجزیه تحلیل کردن بود خواست حرفی بزنه که هوپی دوباره فریاد شادی سر داد.
_ خدای من خیلی خوشحالم!
یونگی سرشو خاروند:
_ پس برای همین اینقدر تو کون هم بودید؟که خب با این حرفِ پسر، جونگکوک دوباره داشت سمت رنگ به رنگ شدن از خجالت -بابت تفکراتش- پیش میرفت که جیمین با گرفتن یقهی پیراهنش این اجازه رو نداد و با چشمهای ریز شده حرفاش رو بیان کرد.
_ تو فکر میکنی من کیام جیکی؟
سوال سختی نبود و کوکی میخواست بهش جواب بده «یه شیطان» که خب چندان ایدهی خوبی به نظر نمیرسید و شانس آورد قبل از اینکه حرفی از دهنش بیرون بپره و بدبخت بشه، خود جیمین جوابش رو با سوال داد.
_ یه دلقک؟!
درسته که جیمین جدی بود، ولی جونگکوک هم کوکی بود، همون شخصی که تا یه چیزی میشنید به تصور کردنش میپرداخت و در اون لحظه هم توی تخیلاتش داشت جیمین رو با یه بینیِ قرمز و لباس دلقکی میدید، که خب رفته رفته تصورات پسر به سمت تاریکی سوق پیدا کردن و جیمین تبدیل به یه دلقکِ آدمخوار شد که با اره برقی میخواست کوکی رو به دو نیم تقسیم کنه و...
_ چرا اینجوری بهم نگاه میکنی؟ مگه جن دیدی!
_ این بچه شوتتر از این حرفاست که بخواد تو رو دلقک کنه.
جیمین که از نوعِ نگاهِ جونگکوک به خودش، گیج شده بود با جوابی که یونگی بهش داد، قانع شد و دست از سرِ پسر برداشت و عقب رفت.
YOU ARE READING
Crush | T.K
Teen Fiction[Completed] همه چی از یه کراشِ ساده شروع شد. جایی که تهیونگ پسرخالهی خبیثِ جونگکوکه و میخواد بهش کمک کنه تا به کراشش برسه اما چی میشه اگه این وسط به جای رسوندنِ اون دو نفر به هم، خودش عاشق بشه؟! - عنوان: کراش. - وضعیت: اتمام یافته. - ژانر : کمدی...