|Chapter 38|

2.9K 535 408
                                    

[ این قسمت : کودک و یاغی ]

جونگ‌کوک می‌دونست که بنگتن بالآخره یه کاری می‌کنن تا این مشکل حل بشه و به لطف فرمانده جیمین و فداکاری‌هاش حالا اونا موفق شده بودن باباهاشون رو هم وارد بازی شکستن طلسم بکنن.

درسته، تیانگ که همه جوره پایه بود و با پوشیدن روپوش پرستاری شایسته بودن خودش رو ثابت کرد و پیونگ؟ اون بنده خدا تو اتاق کارش از دست شیاطین -همون بنگتن- پناه گرفته بود تا یوقت مجبور نشه به خواسته‌های عجیب و غریبشون تن بده که خب وقتی تیانگ به صورت غیرمنتظره از پنجره‌ی اتاق وارد شد و بعد مثل زالو به مرد چسبید و بلای جونش شد، تهش پیونگ هم برخلاف میلش حاضر شد همراهیشون کنه و اون روپوش پرستاری رو بپوشه.

بنظر می‌رسید اونا یه ارتش کامل از اشخاص بزرگی چون پارک جیمین، جانگ هوسوک، مین یونگی، کیم تیانگ، جئون پیونگ و جئون جونگ‌کوک بودن و فقط می‌موند یه نفر..

کیم تهیونگ!

که خب قانع کردن تهیونگ برای پیوستن به اون ارتش بزرگان چندان سخت نبود، هرچند جونگ‌کوک فکر می‌کرد ممکنه این بین لازم باشه از همه چی مایه بذارن، حتی کون. ولی خب جیمین تونست فقط با چندتا وعده وعید خوراکی پسر رو خام کنه تا باهاشون بیاد و تهیونگ هم بی‌حواس از اینکه جیمین فقط مثل مسئولین قول و وعده میده اما موقع عملشون غیب می‌شه قبول کرد و حالا همه چی تکمیل بود.

برای عملیات ضد جادوگری!

و چندین دقیقه بعد بود که بنگتن از جلو نظام گویان ریختن تو کوچه و سوار ون صورتی که پیونگ قرار بود برونتش، شدن.

اونم با شعارهای ضایعی که پشت سر هم جار می‌زدن مثل:

_ نه به جادوگری!

_ مرگ بر جادوگری!!

_ همانا طلسم کنندگان گوزوها هستند.

اون آخری رو یونگی گفت و بقیه هم تکرارش می‌کردن، هرچند وقتی جونگ‌کوک دقت کرد و فهمید رسما داره چرت و پرت بلغور می‌کنه سرشو تکوند و سوار ون شد و کجا نشست؟ کنار تهیونگ.

کسی که یکم عجیب رفتار می‌کرد، طوری که بقیه به پچ پچ افتادن نکنه طلسم در شرف باطل شدنه که تهیونگ دم به دقیقه خیلی ضایع زیر چشمی به جونگ‌کوک نگاه می‌کرد؟ ولی خب از قیافه‌ی احمق پوکرش واضع بود که از این خبرا نیست پس یونگی به دلش صابون نزد هرچند هوپی از شوق کف کرد.

وقتی ماشین به حرکت در اومد و همه مشغول آماده سازی سلاح‌هاشون برای دفاع از خودشون شدن، تهیونگ بازم چشمش به دست‌های جونگ‌کوک گره خورده بود که چطور با تفنگ بادیش ور می‌رفت و ژست نبرد می‌گرفت.

با اینکه ازش خوشش نمیومد ولی کیوت بود.

_ می‌گم آقای کیم بنظرتون پیدا کردن اون تالار چقدر سخته؟

Crush | T.KTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang