كاپوى واقعى!

2.7K 513 95
                                    

ـ خوش اومدى پسرم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.





ـ خوش اومدى پسرم.

با ورودش به اتاق و ديدنِ چهره‌ى متعجب بالدو، سرى تكون داد و منتظر موند تا در بسته بشه.

ـ ممنون.

دمى گرفت و خودش رو به مبل تك نفره‌ى مقابل ميز كارى پدرش رسوند.

ـ حضورت اينجا و اون‌ هم بدون خبر...

بالدو با استرس تك‌خندى زد و همون‌طور كه چهره‌ى جيمين رو از نظر می‌گذروند، ادامه داد:

ـ اتفاقى افتاده؟

كف دستش رو روى دسته‌ى مبل گذاشت و با صداى رسايى لب زد:

ـ اومدم اينجا تا صحبت كنيم.

نگاهش رو به سمت پدرش چرخوند و گفت:

ـ بايد يك نفر رو انتخاب كنى.

لبخندِ خونسردى زد و با زل زدن تو چشم‌هاى سردرگم بالدو زمزمه كرد:

ـ من يا هيون‌بين؟!

مرد رو‌به‌روش كه به اندازه‌ى كافى گيج شده بود، با لمسِ پيشونيش جواب داد:

Capo | KookMin | AUWhere stories live. Discover now