قویِ خیره‌سر!

1.4K 314 38
                                    





ـ خسته‌ام كردى عوضى!

موهاش رو با حرص و محكم به‌سمتِ عقب كشيد و خيره به چهره‌ى پف‌كرده‌ى مردى كه صورتش توىِ خونش تقريباً دفن شده بود، غريد:

ـ مى‌دونى، هوسِ بُريدن زبونت بدجور داره توى ذهنم وول مى‌خوره!

با تنفر نگاهش رو توى صورت مرد چرخوند و با غيض لب زد:

ـ سگِ ولگردى مثلِ تو نمى‌تونه من رو دور بزنه!

بى‌دليل، اما با حرص مشتِ سنگينش رو دوباره توى بينى شكسته‌ى مرد فرود آورد و خطاب به محافظش با نيشخندى زمزمه كرد:

ـ انگار بايد يادش بياريم، نه؟!

مرد محافظ كه با چشم‌هاى باريك‌شده‌اى، خيره‌ى كاپو و جنازه‌ى نيمه‌هوشيار زير دستش مونده بود، با بالا‌بردن تاى ابروش در‌حالى كه چشم‌هاش برقِ خاصى داشتن، با لذت جواب داد:

ـ كمتر از سی‌ دقیقه زمان مى‌خواد...

و قدم‌هاش رو به‌سمتِ كاپوش برداشت. شايد اين فرصتِ مناسبى براى خالى‌كردنِ ذهنش از همه‌چيز بود، پس بايد به خوبى انجامش مى‌داد تا روانش رو به ارگاسمِ خاصِ خودش برسونه!

Capo | KookMin | AUWhere stories live. Discover now