كاپوى بوستون!

2.6K 448 82
                                    



نگاه اخم‌كرده و چشم‌هاى سردش روى پسرى بود كه همين چند دقيقه‌ى پيش بدون هيچ وقفه و ترسى، خنجر رو توى گردنِ داييش فرو كرده بود.

گوش و ذهنش براى چندمين بار شروع به پردازش چيزهايى كه شنيده بود، كرد و جونگو تنها با نگاهى كه بيشتر از لحظه‌ى قبل يخ مى‌زد، به چشم‌هاى قوى وحشى خيره شده بود.

بى‌توجه به صداى خرخر مردى كه داشت توى خونِ خودش دست و پا مى‌زد، با صداى بمى كه انعكاس امواج ترسناكش به خوبى به گوش جیمین مى‌رسيد، گفت:

ـ پس تو كاپوى واقعى بوستونى...

سرماى احاطه شده به دورشون بيشتر از قبل به صورت و بدنشون سيلى مى‌زد و نگاهِ عصبى جونگ‌کوک به جیمینِ زخم‌خورده بود. زخمى كه امشب سر باز كرده بود و اون پسر به زبون مى‌آوردش...

جیمین بدونِ ترس سرش رو بالاتر گرفت و با لحنِ بى‌تفاوتى كه تلخيش به كامِ جونگ‌کوک مى‌نشست، جواب داد:

ـ درسته، من كاپوئم...

پوزخندى زد:

ـ مشکلی وجود داره؟!

جونگ‌کوک با تاب دادن ابروش به سمت بالا، پوزخندِ صدادارى زد و با چرخوندن مردمك‌هاش به روى هيون‌بينى كه پاهاش رو روى زمين مى‌كشيد، دستش رو به سمت پشت كمرش برد و با بيرون كشيدنِ كُلت خوش‌دستش، خودش رو به کنار مرد رسوند و با گرفتنش به سمت هیون‌بين، انگشتش رو روى ماشه گذاشت.

Capo | KookMin | AUWhere stories live. Discover now