ـ شوخيت گرفته؟!با حرص سرش رو جلو كشيد و نگاهی به نيمرخ دفنشدهى كاپو، توى فضاى آزادِ گودى گردن و شونهى آنیل انداخت و با غرولندى لب زد:
ـ ببينم نكنه من رو اون حريفى مىبينى كه گوشهى رينگ، گيرش انداختى؟!
با تمسخر تكخندى زد و گفت:
ـ تمومش كن! البته اگه دلت يه جنگِ تمام عيار رو نمىخواد.
ـ مىتونى شوخيش بگيرى؛ اما...
جونگو درحالى كه سعى داشت خودش رو هوشيار نگه داره، با تهماندهى انرژيش كه رسماً مىخواست اون رو به دنياى خواب هدايت كنه، زمزمهوار ادامه داد:
ـ فقط مىخوام ادعای مالكيتت رو بهم ثابت كنى! اون وقت مىشه درمورد حضانت آنيل به يه نتيجه رسيد...
YOU ARE READING
Capo | KookMin | AU
Fanfictionجئون جونگكوك، كاپوى قدرتمندِ مافياى نيوجرسى، باید با دخترِ مشاورِ مافیایِ بوستون به قصد صلح ازدواج كنه، اما درست قبل از مراسم نامزدى با خبر فرار اون دختر، همه چيز بهم ميريزه و جونگكوك براى حفظ غرور و تحقيرى كه در خفا صورت گرفته، خبرِ ازدواجش با پسرِ...