پناهنده!

1.1K 189 26
                                    



ـ سه برابر پيشنهاد اوليه‌ات!

نگاه خمار و تيزش رو به شخص مقابلش داد.

ـ اشتهات زياد شده، ماهى‌كوچولو.

خونسرد از پشتِ شالگردن سياه‌رنگى كه از بينى به پايينِ صورتش رو پوشونده بود، پچ زد و با سرى كج‌شده، ادامه داد:

ـ اما يادت رفته كه فاحشه‌ى كازينوىِ منى، سیتا!

زن زيباىِ مقابلش با طنازى‌اى كه توى وجودش بود، همزمان با بالا پریدنِ ابروهاش لبخند دندون‌نمايى زد:

ـ منكرش نمى‌شم، آقا؛ اما من كسى هستم كه بدون نشون‌دادنِ چهره‌ى واقعی‌ام خيلى از معاملات مهم رو به‌نفعت تموم کردم...

خيره به سيتا نيشخندى زد.

ـ هنوزم به گستاخىِ پونزده‌ سال پيشتى؛ يه دختر لوس و لوند كه از همون موقع قصدِ ماليدن تنش به افكارم رو داشت، خوبه سيتا! خیلی خوب درس‌هات رو ياد گرفتى.

ـ من دخترى هستم كه تو بزرگش كردى، كاپو.

واژه‌ى آخرش رو بى‌صدا از بين لب‌هاى سرخش ادا كرد و دست‌هاش رو به زير چونه‌اش قرار داد.

ـ خواسته‌ی اصلیت چیه، سیتا؟

تکیه‌اش رو به صندلی داد و با ریتم‌گرفتن روی میز شامی که در‌حال‌حاضر فقط جام شراب روش به چشم می‌خورد، نگاه تیزش رو به سیتا دوخت و لب زد:

Capo | KookMin | AUWhere stories live. Discover now